صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - كارشكني مدعيان هوادار خلق - 17 فروردين 1358

عنوان : كارشكني مدعيان هوادار خلق
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 17 فروردين 1358
تاریخ قمری : 8 جمادي الاول 1399
جلد : 6

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
دست غيبي در انقلاب اسلامي
من در اواخر اوقاتي كه در پاريس بودم توجه به يك مطلبي پيدا كردم كه راجع به پيشرفت اين نهضت خيلي دلخوش شدم ، و اين مطلب را در پاريس هم به اشخاص واجتماعاتي كه مي شد تذكر دادم ؛ و آن اين بود كه در انقلاباتي كه در دنيا واقع مي شود كم اتفاق مي افتد - يا اتفاق شايد نيفتاده باشد - كه اينطور باشد كه يك مطلبي را كه در مركزمملكت مي گويند، همين مطلب در كوره ده هاي دور افتاده هم باشد؛ و آن مطلبي را كه روشنفكران مي گويند، همان را مردم بازار و كوچه و دهقان و كشاورز هم همان راخواستار باشد. من در آن وقت اطلاع پيدا كردم و بعضي را هم كه از ايران مي آمدند پيش من ، به من اطلاع مي دادند كه قضيه خواست ملت ايران يك خواستي است كه گسترش پيدا كرده حتي در آن قراء و قصبات دورافتاده اي كه از همه جهات دورند. يك نفر كه همين اواخر آمد پيش من گفت كه من از دهات كمره (1) و دهات چاپلق (2) و لرستان ،آنجاها رفتم و ديدم ، و از آنجاها گردش كردم و ديدم و مي آيم اينجا. و او گفت كه تمام دهاتي را كه من ديدم ، ديدم كه صبح كه مي شود، آن آخوند ده جلو مي افتد و مردم ده دنبال او راه مي افتند و راهپيمايي مي كنند! و اسم از يك جايي برد كه من آنجا رفتم ، "قريه حسن فلك " اين در اطراف كمره هست و قلعه اي است كه شايد مثلا آن وقتي كه منديدم ده - پانزده خانوار در آن زندگي مي كردند؛ كوچك بود و در كنار يك كوهي واقع شده بود و از آباديها دور بود. اين شخص گفت من آنجا هم رفتم ، آنجا همان حرفها رامي زدند كه در تهران مي زدند! اين از گسترشي كه در همه جاي ايران به وجود آورد. ويك گسترش ديگري كه راجع به گروهها و جماعات بود؛ بچه هاي دبستان - يا كوچكتر ازآنها - همين وردي (3) را كه همه مردم مي گفتند، اينها هم مي گفتند؛ كارگرها، كارفرماها،معلمين ، اجزاي دادگستري ، ملاها، طلبه ها، روشنفكران - همه - يك مطلب مي گفتند و باهم بودند. من اين را اينطور فهميدم كه يك دست غيبي در كار است . انسان هر چه هم بخواهد مثلا روشنگري داشته باشد و هر چه هم بخواهد يك همچو امري واقع بشود به اين گسترش نمي تواند واقع بشود. من اينطور فهميدم كه خداي تبارك و تعالي در اين مسئله نظر دارد و از آنجا اطمينان برايم پيدا شد كه پيروزي هست . البته به اين زودي و به اين سهلي را نمي توانستم حدس بزنم . وقتي هم كه شاه سابق از ايران رفت و دنبالش آن دولت بختيار آمد - كه خيلي هم بي عقلي كرد، من هم نصيحتش كردم گوش نداد - من عازم آمدن شدم به اين نكته كه ديدم از طرف امريكايي ها دارد فعاليت مي شود.
تحول روحي ملت ايران
در همان جا كه ما بوديم مي آمدند كه شما حالا نرويد، زود است ! از طرف دولت ايران هم فعاليت مي كردند كه حالا نياييد شما! حتي به وسيله رئيس جمهور فرانسه يك پيامي براي من - دولت ايران - فرستاد كه حالا زود است ؛ حالا زودرس است اين آمدن ،يك قدري صبر كنيد! من اينطور حدس زدم كه اينها مي خواهند تجهيز كنند. اينهامي خواهند ما را آنجا نگه دارند و خودشان كارهايشان را انجام بدهند. جوري بشود كه ديگر كار از دست ما بيرون برود. من جديت كردم كه من بايد بروم ، ديديد كه فرودگاه رابستند. من گفتم هر وقت كه باز شود من بايد بروم ؛ ثانيا بستند! من گفتم كه هر وقت باز شدمي رويم . بالاخره ما آمديم . من در تمام اين مدت - از اين اواخر كه ديگر اينطور به ذهنمآمده بود - اين معنا را يك مطلب الهي تلقي مي كردم . و حالا هم همين معناست كه يك ملت رنجديده كه هيچ نداشت در دستش ، يك ملتي كه وضعش اينطور بود كه براي خودش حق اعتراض قائل نبود - شما ملاحظه مي كرديد كه اگر يك پاسبان مي آمد دربازار تهران مي گفت كه "چهارم آبان "(4) است بايد بيرق بزنيد احدي به خودش اجازه اينكه بگويد "نه " نمي داد؛ در مقابل پاسبان نمي شد بگويد "نه "! اجازه به خودشان نمي دادند كه بگويند "نه "، اين تحول روحي در بين ملت پيدا شد كه در ظرف يك سال ويك قدري بالاتر، آن ملت آنطور متحول شد به يك ملتي كه در خيابانها ريخت و گفت كه "مرگ بر شاه "! آنكه مقابل پاسبان براي خودش اين حق را قائل نبود، همه با هم شروع كردند به فرياد "مرگ بر شاه ". حتي يكي از دوستان من مي گفت كه در شيراز من توي خيابان بودم كه ديدم يك صاحب منصبي در آنجا بود كه بچه ها جمع شده بودند دورش و به او مي گفتند: "مرگ بر كي ، زنده باد كي "! اين همين طور مانده بود در آنجا؛ وقتي كه مرا ديد گفت كه بيا و مرا از دست اين بچه ها نجات بده ! بعد ايستاد رو به قبله و دستش رااينطور كرد - نزديك گوش آورد - و بلند آنچه را كه بچه ها مي خواستند گفت و خودش را نجات داد! اين يك مطلبي نيست كه يك شخص ، يك جمعيت . . . بتواند بكند؛ اين راخدا كرده است .
تحول روحي و شهادت طلبي منشاء پيروزي
اين كار كار الهي بود. و اين هم براي اين بود كه اجتماع ما، اين جمعيت ما جوري شده بود و متحول شده بودند - اين تحول باز تحول اسلامي بود - جوري شده بودند كه شهادت را براي خودشان يك فوز عظيم دانستند. يك جوان - من در نجف بودم ، يك جوان خيلي زيبا و در سن بين بيست تا سي - آمد پيش من و مرا قسم داد كه شما دعا كنيدكه من شهيد بشوم . اين روحيه مادرهايي كه دو - سه تا از بچه هايشان را داده بودند، وقتي كه به ما مي رسيدند مي گفتند كه اين فداي اسلام ، و من باز يكي دارم كه آن هم بازمي خواهم شهيد بشود. يك همچو روحيه فداكاري ، يعني همان روحيه اي كه در زمان رسول الله براي مردم پيدا شده بود و در ظرف نيم قرن مسلمين را بر تقريبا دنياي آن روزغلبه داد، اين روحيه در ملت ما پيدا شده بود كه خودشان را با شوق و اشتياق مي خواستندفدا بكنند. آنچه ما را غلبه داد اين روحيه بود؛ فلسفه نبود، جهان بيني نبود، اسلام شناسي نبود؛ هيچ اين حرفها نبود. اين روحيه كه در ملت پيدا شد و اين تحركي كه پيدا شد يك مطلب غيبي بود كه در ظرف مدت كوتاهي يك همچو تحول روحي در جمعيت پيداشد؛ و ما تا اينجا كه آمديم با اين تحول روحي همراه هستيم . و اين رفراندم را كه شماديديد و جلويش شكست آن ابرقدرتها را كه ديديد، اينها همه را ما بايد خارق عادت بدانيم . يك ملتي كه هيچ ابزار نداشت و هيچ اسلحه نداشت - حالا يك چند تا تفنگ دست مردم مي بينيد - اين ملت بي اسلحه ، بي ابزار بر يك قدرتي كه تا دندان مسلح بود ودنبالش هم امريكا بود كه مي گفت ما پشتيباني مي كنيم ، انگلستان هم كه تصريح مي كرد،شوروي هم بود منتها عاقلتر بود، اين قدرتي كه پشتوانه اش هم اين قدرتهاي ابرقدرت بودند، (5) به دست همين جمعيتي كه توي خيابان و بازار فرياد مي كردند، به دست اينها ازبين رفت . البته ارتش هم كمك كرد اما بعد از اينكه اينها فريادهايشان را كردند آنها را هم متحول كردند، ارتش را از اين فداكاري كه به خيال خودشان براي آن مردك (6) داشتندمنحرف كرد به اين طرف . يك عده اي كه البته از آن بزرگها بودند كه فرار هم كردندمع الاسف بسيارشان ؛ و بعضي شان گرفتار هم شده اند. ديگران هم متحول شدند؛ آنهابرگشتند به اين طرف . نيروي هوايي ، همين طور نيروهاي ديگر، همين طور هوانيروز،همين طور همافران ؛ اينها متحول شدند. اين تحولات هم كه در آنها پيدا شد باز يك امرعادي نبود كه اينطور متحول كرد يك ارتشي را؛ متحول كرد كه بتوانند(7) برخلاف شاه -كه مثلا [بزرگ ] ارتشتاران است ! - برخلاف او قيام بكنند. اينها همه برخلاف يك امرعادي واقع شد، غيرعادي بود.
حفظ روحيه اسلامي
ملت ما تا اين وحدت كلمه را دارند و تا اين اخلاص را به اسلام دارند، اين اخلاص به اسلام كه خودشان را فدايي براي اسلام مي كنند و اسلام را همه چيز خودشان مي دانند، تااين معنا محفوظ است ، ما بايد مطمئن باشيم كه پيروزيم ، و ما همه بايد اين معنا را حفظبكنيم . شماها در بين كارگرها، در بين قشرهايي كه محروم بودند - و ان شاءالله اميدواريم كه نباشند ديگر - اين روحيه را تقويت كنيد. اين روحيه اسلامي را تقويت كنيد؛ به آنهابفهمانيد كه قدرتها را خدا شكست ، و اين اخلاص شما بود كه خون خودتان را فداكرديد؛ اين را حفظش كنيد.
اگر خداي نخواسته اين روحيه را از دست بدهيم ، خودمان را حالا پيروز بدانيم و هركدام برويم سراغ كار خودمان - انسان تا توي راه دارد مي رود قدرت دارد؛ اين كاروانها تاتوي راه دارند مي روند قدرت دارند و وقتي به منزل رسيدند قدرتشان تمام مي شود؛روحيه انسان هم اينطوري است : شما سوار اتومبيل شديد و از شهري به شهري رفتيد، اگرانسان مقصدش ده فرسخ است ، در سر نه فرسخي رو به خستگي مي رود؛ وقتي مي رسدآنجا، ديگر افتاده است - ما اگر اعتقادمان اين باشد كه پيروز شديم ديگر رو به سستي مي رويم و ما [هنوز] پيروز نشديم . ما مانعها را حالا يك مقداري رفع كرديم ،ريشه هاشان هم هنوز باقي است .
در كمين بودن قدرتها
شما الان مي بينيد كه تمام اين قوايي كه بيرون رفتند و شكست خورده اند، الان درفعاليتند. امريكا به اين زودي دست از ما برنمي دارد؛ انگليس هم دست از ما برنمي دارد،شوروي هم دست برنمي دارد. اينها همه درصدد هستند كه نقاط ضعف در ما پيدا بشود،از آن نقاط ضعف ما را بكوبند آنهايي كه عاملين آنها هستند و پيوسته هاي به آنها هستند؛من اعتقادم اين است كه اكثرا امريكايي هستند و اسمشان هم "فدايي خلق " است ، در مياناينها از آن طرفي (8) كم هست ؛ اينها را امريكايي ها درست كردند براي اينكه توي جمعيتها بروند و توي كارگرها بروند و تبليغات بكنند كه چه . . . اگر ما ان شاءالله برسيم به اسلام ، برسيم به احكام اسلام ، بتوانيم قدرت داشته باشيم اسلام را آنطوري كه هست درخارج پياده بكنيم ، خواهيد ديد كه هيچ يك از ملل دنيا آنطوري كه اسلام آزادي طلب است ، نيست . آنقدري كه اسلام درصدد اين است كه طبقه ضعيف را ملاحظه بكند ويك طبقه توحيدي درست بكند ديگران نيستند.
ديكتاتوري زير پوشش دمكراسي
آن دمكراسي كه در اسلام است در ساير جاها نيست ، اسم در ساير جاها هست يعني هياهو و سر و صدا هست و تبليغات هست . همين معني "دمكراسي " را كه اسم مي برند، ازاين طرف و آن طرف صدا مي كنند، در امريكا هم همين صداهاست و در انگلستان هم همين صداهاست ، در شوروي هم همين صداها هست لكن وقتي كه ما ملاحظه مي كنيم مي بينيم كه همان مسائل ديكتاتوري در همه شان هست ! ديكتاتوري در شوروي كمتر ازديكتاتوري در امريكا نيست و كمتر از ديكتاتوري شاه ما نيست . همه ديكتاتورند منتهامي خواهند توده ها را بازي بدهند، اين الفاظ را رويش مي گذارند؛ اين الفاظ فريبنده رويش مي گذارند براي اينكه مردم را بازي بدهند.
مخالفت مدعيان "فدايي خلق " با ملت
شما ملاحظه بكنيد چه مي خواهند الان اين عمال اينها. الان اينها كه دارند شلوغ مي كنند و مي گويند ما براي خلق مي خواهيم خودمان را فدايي خلق بكنيم ، چه مي خواهند اينها؟ اگر اينها فدايي ملتند، ملت كه همه شان آمده اند و مي گويند "جمهوري اسلامي ". اگر اينها [ادعاي ] فدايي خلق و طرفداري خلق را دارند، خوب اينها هم بيايند،اگر براي اين است كه زندگي اينها اداره بشود. خوب الان همه قوا درصدد هستند - اگراين شلوغيها را كنار بگذارند - اينجا زندگي اينها را مرفه كنند. و اين خلق است و اين مردمكه همه مي گويند "جمهوري اسلامي ". در اين رفراندم كه شما ديديد كه : در دنيا همچورفراندمي سراغ داريد كه از 35 ميليون ، بيست ميليون بيشتر پاي صندوق بروند راي بدهند، و از بيست ميليون و چند صد هزار، صد و چهل هزار مخالف داشته باشند؟! اصلادر دنيا يك همچو چيزي سابقه دارد؟ بعدها هم غير آن اشتياق اسلامي اگر در مردم باشديك همچو چيزي سابقه دارد؟ آن وقت ببينيد اشتياقي كه مردم داشتند براي راي دادن ،آن علاقه و اشتياقي كه مردم داشتند كه پاي صندوقها بروند؛ اين را شما همه مشاهده كرديد كه با چه اشتياقي با چه علاقه مندي رفتند راي دادند كه اين هم بي سابقه بوده .
اينها ديگر از ما چه مي خواهند؟ اگر اينها منافع خلق را مي خواهند، خوب اينها مهلت بدهند تا ما درست كنيم . اينها نمي گذارند. الان همينهايي كه به اسم "فدايي خلق " و . . .توي مردم افتاده اند، همينها مانع مي شوند از اينكه براي اين خلق يك زندگي درست بشود! براي اينكه اينها شلوغ مي خواهند بكنند و دستور دارند از بالاترها - كه من بيشترش اعتقادم هست كه از امريكاست - اينها دستور دارند كه با اين صورت بين مردم تفرقه بيندازند، نگذارند آن معنايي كه در اسلام است - آن محتواي اسلام - را نگذارندبين مردم پياده شود. آنها از آن معنا مي ترسند كه اگر اسلام در اين ممالك اسلامي ، به آن معنايي كه هست ، پياده بشود اينها ديگر نقش ندارند در ملتهاي اسلام . اينها از اين مي ترسند و مي خواهند نگذارند اين معنا بشود. و الا اگر اين افرادي كه الان در ايران هستند و شلوغ مي كنند و نمي گذارند آرامش پيدا بشود، اگر براي خلق و براي مردم فداكاري مي خواهند بكنند، بيايند كمك كنند. اگر اينها آزادي مي خواهند كه ما آزادي داريم مي دهيم ؛ ديگر الان اختناقي در كار نيست ، همه دارند حرفهايشان را مي زنند. اگراينها رفاه خلق را مي خواهند بايد مهلت بدهند و بيايند كمك كنيم و با هم - همه با هم -كمك كنيم و رفاه خلق را درست كنيم . اگر اينها شلوغي مي خواهند - چنانچه مي خواهند - براي اين نيست كه براي ملت باشد؛ براي ملت كه شلوغي حالا فايده ندارد،جز خونريزي كه فايده ندارد. براي ملت آن فايده دارد كه حالا همه با هم باشند؛ جمعيتهاهمه با هم باشند و همه ، اين مملكتي كه خرابه شده و دست ما دادند، بسازند. اگر اينهامي خواهند شلوغ بكنند كه امريكايي ها دوباره برگردند به اينجا، خوب تكليف ما اين است كه با اينها معارضه بكنيم ؛ تكليف همه ايراني ها اين است .
نمونه اي از رفتار حاكم اسلامي
ما آنها را نصيحت مي كنيم . ما علاقه داريم كه همه افراد ملت ما در رفاه باشند.نصيحت به آنها مي كنيم كه بياييد. شما چه مي خواهيد؟ بياييد هماني را كه شمامي خواهيد، در اسلام بيشترش هست . همان معاني كه شما ادعا مي كنيد، اسلام نقشه اش را دارد؛ اسلام پياده كرده يكوقتي اين را. اسلام يكوقتي حكومتي داشته است كه حاكمش را قاضي اش مي خواهد كه "بيا يهودي عليه تو ادعا كرده ، بيا"! مي رود آنجا باكمال ادب كنار يهودي مي نشيند. وقتي هم كه قاضي مي گويد "يا اباالحسن "، مي گويند:"نه ، به من نگو اباالحسن ؛ براي اينكه بايد با من مساوي صحبت كني ". (9) شما همچودمكراسي در دنيا اطلاع داريد كه رئيس دولت را قاضي منصوب از قبل خودش ، احضاركند و او حاضر شود و بعد قاضي بر ضد او حكم كند و او هم قبول كند و تسليم بشود؟ چه مي خواهيد بگوييد؟ اين روساي "كرملين " اينطور هستند؟ اين روساي امريكا اينطورهستند؟ اين روساي انگلستان اينطور هستند؟ يا ادعا هست ؟ مي شود يكوقتي مثلا يكي ازروساي اينها را كسي بخواهد در محكمه كه بياييد يك كسي به شما ادعا دارد؟ يا گفتن همان و اعدام آن آدم همان ! ؟
تبليغات پوچ آريامهري
اينها چه مي خواهند؟ اينها شلوغي مي خواهند. اينها نيتشان حسن نيست ، نيت فاسددارند؛ اينها مي خواهند اين مملكت را دوباره برگردانند به همان حال اول كه اربابها بيايندو همه چيز ما را ببرند و براي ما هيچ نگذارند. شما حالا ملاحظه مي كنيد كه اين قدرتي كه اين مردك (10) داشت و اين تبليغاتي كه اينها داشتند، اين سرپوشي بود؛ اين سرپوشبرداشته شد، مي بينيد كه ايران هيچ محتوا نداشت . الان هر جا دست بگذاريد خالي است !زراعت ما را كه از بين بردند؛ كه هيچ ما ديگر نداريم مگر حالا همت كنند و به واسطه همت ، حالا يك كاري بشود. و امسال ، از شايد پانزده سال پيش از اين مي گويند تا حال ،مثل امسال نبوده است براي اينكه يك قدري به مردم مهلت داده شده است . همه چيز ماالان از دست رفته است . اينها با هو و جنجال و تبليغات ، هر وقت كه فرض كنيد شما راديورا باز مي كرديد تبليغاتي بود كه براي "آريامهر" بود، همه اش راجع به تبليغات بود -تبليغات پوچ : "ماموريت براي وطنم "! اين را درست مي گفت اما مامور بود كه وطن را به اين حالي كه الان هست برساند و همه را انجام هم داد!
خطرناك بودن گرايش به سستي
ما اگر اين وحدت كلمه و اين خاصيت كه عبارت از اسلاميت است كه در آن همه چيزهست ، اگر اين را ما حفظش بكنيم ، تا آخر با پيروزي هستيم و اگر - خداي نخواسته - يااينها اخلال بكنند و ما شل بياييم و جلويشان را نگيريم و ملت جلويشان را نگيرد، و ياخودمان خيال كنيم كه پيروز هستيم و به سستي گرايش پيدا بكنيم من خوف اين را دارم كه - خداي نخواسته - با فرم ديگر همان مسائل را پيش بياورند. البته با فرم شاهنشاهي ديگر نمي گويند براي اينكه اين شكست خورده است ؛ اين را مي دانند كه قابل عمل نيست ، يك فرم ديگري رويش مي گذارند. بلدند آنها، مطالعات دارند. اگر ما ايستادگي كنيم و قدرتي كه الان در دستمان است - كه قدرت ملت است - حفظ كنيم ، وحدت كلمه را حفظ كنيم ، همه پيروز خواهيم شد و اگر - خداي نخواسته - اين حفظ نشود خوف اين مطلب هست كه دوباره ما را برگردانند به آن حال و اگر - خداي نخواسته - ما را شكست بدهند - اين دفعه اينها لمس كرده اند وحدت ايران را و قدرت اسلام را لمس كرده اند؛پيشتر مي گفتند احتمال را مي دهيم ، علم بود پيشتر؛ حالا لمس است ، لمس كرده اند كه ايران با قدرت اسلام و وحدت كلمه پيش برد - قطع مي كنند همه چيز ما را. اين دفعه ديگرقطع مي كنند همه قدرتها را! نه روشنفكر مي گذارند در عالم بماند و در ايران بماند و نهكسي ديگر را مي گذارند؛ تمام را خواهند سركوب كرد. ما بيدار باشيم ! نگذاريم اين پيش بيايد؛ و نگذاشتن به اين است كه همه با هم - همه با هم - كمك بكنيم : كارگر با كارفرماكمك بكند، و همه با هم با انصاف رفتار كنند، با انسانيت رفتار بكنند، با رحم و مروت رفتار بكنند و نگذارند اين نهضت خاموش بشود تا ان شاءالله آن معنايي كه مقصد اصلي ماهاست برسيم . خداوند ان شاءالله همه شما را موفق كند و به سعادت برسيد.
پانویس :




بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 183,482,448