نمایش نهج البلاغه - خطبه : 221 - تلاوت الهیکم التکاثر


خطبه : 221 - تلاوت الهیکم التکاثر
ترجمه : علامه جعفری

خطبه ای است از آن حضرت (علیه السلام): این سخن را بعد از خواندن (الهاکم التکاثر حتی زرتم المقابر) بیان فرمودند .

شگفتا، چه مقصدی دور و چه دیداری که مورد غفلت است و چه خطری است هولناک! (مردم ناآگاه) شهرها و آبادیها را از آن مردگان که می توانستند یادآورانی باشند و هم اکنون زیر خاکها رفته اند، خالی دیدند و از جایگاه (فاصله ای) دور به آنان دست بردند! آیا آن غفلت زدگان به جایگاههای افتادن (گورهای) پدرانشان افتخار می کنند؟ یا به شماره فراوان مردگان می بالند؟ بدن هایی از آن در خاک رفتگان را بیرون می آورند و برمی گردانند که با خاک هم آغوش گشته اند و تلاش و کوشش هایی را می خواهند برگردانند که در سکوت جاودانی فرو رفته اند. اگر آن گذشتگان مورد عبرت و پندآموزی قرار بگیرند، شایسته تر از آن است که مورد افتخار محسوب شوند و اگر به جهت دقت در سرگذشت آنان به موضعی پایین تر فرود آیند، خردمندانه تر از آن است که به وسیله آنان، برای خود مقام عزت و جلال برگزینند. این غفلت زدگان با چشمانی مختل و معیوب در آن گذشتگان نگریستند و در شناخت سرگذشت آنان، غوطه در جهالت خوردند! اگر از عرصه ها (پهنه ها)ی آن شهر ویران شده و سرزمین های خالی
از سکنه، از احوال آنان می پرسیدند، آنان چنین پاسخ می دادند که آن مسافران دیار خاموشان از روی زمین گمراه رفتند و شما در دنبال آنان، در حالی که نادانانی بیش نیستید، در حرکتید. پا روی تارکهای آنان می گذارید و روییدنی ها در بدن های پوسیده آنان می رویانید و در آنچه که آنان انداختند می چرید و در آنچه که خراب کرده اند منزل می کنید. و جز این نیست که روزگار میان شما و آنان بر شما گریان و نوحه سراست. آنان پیشروانی برای مقصدی هستند که شما روی به آن دارید و جلو روندگانی هستند برای سرچشمه هایی که به سوی آن در حرکتید. آنان کسانی بودند که از درجات و پایه های عزت و مایه های افتخار برخوردار بودند، پادشاهانی بودند و رعایایی. راهی در لابلای عالم برزخ پیش گرفتند و رفتند. زمین در آنجا بر آنان مسلط گشت و از گوشتهای آنان خورد و از خون هایشان آشامید. پس در شکافهای گورهایشان بدون توانایی برای حیات بی جان ماندند و در زیر خاکها پنهان گشتند، چنانکه توانایی ظهور در عرصه هستی را از دست دادند. ورود حوادث هولناک، آنان را به وحشت نیندازد و ناهنجاری احوال، آنان را اندوهگین نسازد.ترس از لرزش های زمین آنان را دور هم جمع نکند. گوش به آوازهای بلند و کوبنده ندهند. آنان ناپدیدشدگانی هستند که انتظارشان کشیده نمی شود و حاضرانی هستند که اجسامشان در دیدگاه ها نیست. جز این نیست که آنان دور هم جمع بودند و پراکنده شدند و الفت با یکدیگر داشتند و از یکدیگر جدا گشتند. نه از طول زمان بود و نه از دوری فاصله که اخبارشان پوشیده شد و از بین رفت و سرزمینشان خاموش گشت، بلکه جامی به آنان نوشاندند که گویایی آنان به گنگی (لال شدن) مبدل گشت و شنواییشان به کری و حرکاتشان به سکون. اگر کسی بخواهد درباره وضع آنان یک توصیف ارتجالی (بدون تفکر قبلی) نماید (می تواند بگوید) این در خاک رفتگان، افتاده و در خواب فرو رفته اند.
همسایگانی هستند که انسی با همدیگر ندارند و دوستانی هستند که به دیدار هم نایل نمی گردند. ریسمان های شناسایی و الفت مابین آنان پوسیده و اسباب برادری میان آنان بریده است. با این که همه در یک عرصه دور هم جمعند، تنها هستند و در جدایی از یکدیگر بسر می برند در صورتی که دوستان همدیگر بودند، نه بامدادی برای شب می شناسند و نه شبی برای روز. هر یک از روز و شب که در آن از این دنیا کوچ کردند، برای آنان ابدی گشت. خطرهای خانه ای را که قدم بر آن گذاشتند، هولناکتر از آن مشاهده کردند که می ترسیدند و نشانه های آن خانه را باعظمت تر از آن دیدند که حساب می کردند. هر یک از دو پایان سرنوشت (سعادت یا شقاوت) برای آنان تا حد نتایج خوف و رجا به طول انجامید. اگر آنان می توانستند آنچه را که دیدند بازگو کنند، البته از توصیف آنچه که مشاهده نموده و عینا دیده بودند، ناتوان می ماندند. اگر چه آثار آن مسافران دیار ابدیت از نظرها ناپدید گشته و اخبارشان قطع گردیده، با این حال دیدگان عبرت بین به سوی آنان متوجه شده و گوش های شنوای عقول درباره آنان حقایقی را شنیده است. آن چشم از دنیا بستگان بدون این که لفظی به زبان بیاورند، سخن ها گفتند.
آنان چنین گفتند:
 صورتهای زیبا در زیر خاک زشت گردید و بدن های نرم و نازپرورده در مغاک تیره محو شد و لباس پوسیدن بر تن کردیم و تنگی خوابگاه ما را در مشقت انداخت. وحشت را از یکدیگر به ارث بردیم و ویران شد روی بدن های ما منازل خاک خاموش. پس زیبایی های بدن های ما محو گشت و شناخته شده های چهره های ما، دگرگون و ناشناخته گردید و ماندن ما در جایگاه های وحشت طولانی شد. ما نه از اندوه رهایی یافتیم و نه از تنگناها گشایشی. اگر وضع آنان را با عقل خود تجسم نمایی یا پرده پوشیده از آنان برداشته شود (خواهی دید):
 رطوبت گوش های آنان به وسیله حشرات خشکید و گوش هایشان کر شد. و چشمانشان با خاک سرمه کشید و با آن پوشیده شد و زبان ها در دهان های آنان پس از تیزی و فصاحتی که داشتند، بریده شد و دل ها در سینه هایشان، پس از بیداری خاموش و راکد گشت و هر یک از اعضای آنان را پوسیدگی تازه ای، زشت (و زشت تر) گردانید. و راه های ورود آفت را بر آن اعضا هموار نمود. تسلیم محض دگرگونی های خاک گشتند، نه دستانی که از آن رو به فناها دفاع کند و نه دل هایی که بر آنان ناله و شیون راه بیندازد. (آری، اگر با دیده بصیرت بنگری) دل هایی با اندوه و چشمانی را که خار در آنها رفته خواهی دید. برای آنان در هر وضع ناگوار، حالتی است ثابت و فرو رفتن در مشقتی است که برطرف نمی گردد.
و خاک بسا بدن عزیز و دارای رنگ زیبا را در خود فرو برد که در این دنیا تغذیه از نعمتهای گوارا نمود و ناز پرورده شرف و عزت بود. کسی که در ساعت اندوه برای چاره جویی و اشتغال به شادیها روی می آورد و اگر مصیبتی به او وارد می شد، پناه به تسلیت می برد، (این چاره جویی ها) با اشتیاق بسیار شدید به طراوت زندگی و لهو و لعب و ترس از دست رفتن آن بوده است. در آن هنگام که در سایه عیش شاداب غفلت انگیز به دنیا می خندید و دنیا هم به او لبخند می زد یا خنده (تمسخر ارائه می نمود) ناگهان زمانه، خار (شرنگ زای خود را) در او فرو برد و روزگار قوایش را در هم شکست. عوامل مرگ از نزدیک به او نظاره کردند. در این هنگام اندوهی درون او را فرا گرفت که آن را نمی شناخت، اندوهی پنهانی که تا آن لحظات آن را درنیافته بود. و در بدن او سستی های بیماریها بروز کرد، در حالی که با تندرستی خود در نهایت انس و الفت بود. در این حال، هراسناک به دستور پزشکان، مانند آرام ساختن گرمی با سردی و تحریک سردی به وسیله گرمی روی آورد. سردی را فرو ننشانده گرمی را تحریک نمود و گرمی را تحریک نکرد مگر این که سردی سر کشید. (این مداواها) و در هم آمیختن آن مواد (گرم و سرد) معتدل نساخت (مزاج او را) مگر این که موجب افزایش عوامل بیماری او گشت تا آنگاه که پرستارش خسته شد. و طبیبش درمانده گشت و دودمانش در توصیف بیماری او ناتوان گشتند و از پاسخ کسانی که از بیماری و حال او می پرسیدند، عاجز ماندند و اختلاف نظر پیدا کردند در نزد بیمار از ناگواری خبری که آن را مخفی می داشتند. گوینده ای از آنان که در بالینش بودند (یا اطلاعی از او داشتند) می گفت:
 او همانطور است که می بینید، دیگری آرزوی برگشت بهبود برای او داشت و سومی توصیه برای شکیبایی و صبر برای از دست دادن او می نمود و اندوه و مصیبت گذشتگان پیش از او را به حاضرین یادآور می گشت. در همان هنگام که بر بال حرکت و جدایی از دنیا و از دست دادن دوستان و آشنایان نشسته بود. پدیده دیگری از اندوهایش بر وجودش تاخت و وسایل هوشیاری و ذکاوتش را در حیرت فرود برد و رطوبت زبانش خشکیدن گرفت. بسا پاسخ های مهمی که (برای سوالات) می شناخت، و از رد آن نه ناتوان گشت و صدایی که برای دلش دردناک بود، شنید ولی خود را به کری زد، صدایی از بزرگی که در زندگی او را تعظیم می کرد و یا کوچکی که ترحم به او داشت. قطعی است که برای مرگ سختی هایی است که مشقت بارتر از آن است که بتوان آنها را کاملا توصیف کرد یا این که با عقول مردم دنیا قابل فهم و سنجش باشد.


بزرگتر  کوچکتر 
تصاویر نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم با ترجمه استاد انصاریان
نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 269 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 270 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 271 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 272 نهج البلاغه مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 273






با متن عربی جستجو فراز بعد فراز قبل 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 177,197,202