خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 30 - حزب 59 - سوره نبأ - صفحه 582


شروع جزء 30و حزب 59


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ
1 - واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است كه از آيات بعد فهميده مى‌شود مراد از آن خبر برپاشدن قيامت و رستاخيز است. در روايات، حضرت على‌عليه السلام به عنوان يكى از مصاديقِ «نبأ عظيم» معرّفى شده است.<716> درباره معاد، كفار چند گروهند: <<الذى هم فيه مختلفون>> بعضى آنرا محال و برخى بعيد دانسته و برخى ترديد مى‌ورزند و برخى ديگر لجاجت مى‌كنند. سؤال، گاهى براى فهميدن مطلب است كه مورد تأييد و تأكيد قرآن است، چنانكه مى‌فرمايد: <<فسئلوا اهل الذكر>><717> امّا گاهى سؤال، براى ايجاد تشكيك و ترديد در ذهن ديگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قيامت كه قرآن در اين آيات، آن را مورد مذمّت ار مى‌دهد. 1- شروع سخن با طرح يك سؤال، در تاثير كلام مؤثر است. <<عمّ يتساءلون>> 2- تشكيك در قيامت، كار كافران است. <<يتساءلون عن النبأ العظيم>> 3- اگر سوال طبيعى بود بايد جواب داد: <<يسئلونك ... قل>> ولى اگر شيطنت بود. برخورد لازم است. <<كلا سيعلمون>> 4- در برابر طعنه و كنايه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعيّت بايد سخن گفت. <<كلاّ>> 5 - در برابر ترديد، بايد حرف حق را تكرار كرد. <<كلاّ سيعلمون...كلاّ سيعلمون>> 6- قيامت دورنيست. <<سيعلمون>> (حرف سين رمز نزديك بودن است) 7- قيامت، روز كشف حقائق است. <<سيعلمون>>
عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ
2 - واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است كه از آيات بعد فهميده مى‌شود مراد از آن خبر برپاشدن قيامت و رستاخيز است. در روايات، حضرت على‌عليه السلام به عنوان يكى از مصاديقِ «نبأ عظيم» معرّفى شده است.<716> درباره معاد، كفار چند گروهند: <<الذى هم فيه مختلفون>> بعضى آنرا محال و برخى بعيد دانسته و برخى ترديد مى‌ورزند و برخى ديگر لجاجت مى‌كنند. سؤال، گاهى براى فهميدن مطلب است كه مورد تأييد و تأكيد قرآن است، چنانكه مى‌فرمايد: <<فسئلوا اهل الذكر>><717> امّا گاهى سؤال، براى ايجاد تشكيك و ترديد در ذهن ديگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قيامت كه قرآن در اين آيات، آن را مورد مذمّت ار مى‌دهد. 1- شروع سخن با طرح يك سؤال، در تاثير كلام مؤثر است. <<عمّ يتساءلون>> 2- تشكيك در قيامت، كار كافران است. <<يتساءلون عن النبأ العظيم>> 3- اگر سوال طبيعى بود بايد جواب داد: <<يسئلونك ... قل>> ولى اگر شيطنت بود. برخورد لازم است. <<كلا سيعلمون>> 4- در برابر طعنه و كنايه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعيّت بايد سخن گفت. <<كلاّ>> 5 - در برابر ترديد، بايد حرف حق را تكرار كرد. <<كلاّ سيعلمون...كلاّ سيعلمون>> 6- قيامت دورنيست. <<سيعلمون>> (حرف سين رمز نزديك بودن است) 7- قيامت، روز كشف حقائق است. <<سيعلمون>>
الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ
3 - واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است كه از آيات بعد فهميده مى‌شود مراد از آن خبر برپاشدن قيامت و رستاخيز است. در روايات، حضرت على‌عليه السلام به عنوان يكى از مصاديقِ «نبأ عظيم» معرّفى شده است.<716> درباره معاد، كفار چند گروهند: <<الذى هم فيه مختلفون>> بعضى آنرا محال و برخى بعيد دانسته و برخى ترديد مى‌ورزند و برخى ديگر لجاجت مى‌كنند. سؤال، گاهى براى فهميدن مطلب است كه مورد تأييد و تأكيد قرآن است، چنانكه مى‌فرمايد: <<فسئلوا اهل الذكر>><717> امّا گاهى سؤال، براى ايجاد تشكيك و ترديد در ذهن ديگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قيامت كه قرآن در اين آيات، آن را مورد مذمّت ار مى‌دهد. 1- شروع سخن با طرح يك سؤال، در تاثير كلام مؤثر است. <<عمّ يتساءلون>> 2- تشكيك در قيامت، كار كافران است. <<يتساءلون عن النبأ العظيم>> 3- اگر سوال طبيعى بود بايد جواب داد: <<يسئلونك ... قل>> ولى اگر شيطنت بود. برخورد لازم است. <<كلا سيعلمون>> 4- در برابر طعنه و كنايه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعيّت بايد سخن گفت. <<كلاّ>> 5 - در برابر ترديد، بايد حرف حق را تكرار كرد. <<كلاّ سيعلمون...كلاّ سيعلمون>> 6- قيامت دورنيست. <<سيعلمون>> (حرف سين رمز نزديك بودن است) 7- قيامت، روز كشف حقائق است. <<سيعلمون>>
کَلَّا سَیَعْلَمُونَ
4 - واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است كه از آيات بعد فهميده مى‌شود مراد از آن خبر برپاشدن قيامت و رستاخيز است. در روايات، حضرت على‌عليه السلام به عنوان يكى از مصاديقِ «نبأ عظيم» معرّفى شده است.<716> درباره معاد، كفار چند گروهند: <<الذى هم فيه مختلفون>> بعضى آنرا محال و برخى بعيد دانسته و برخى ترديد مى‌ورزند و برخى ديگر لجاجت مى‌كنند. سؤال، گاهى براى فهميدن مطلب است كه مورد تأييد و تأكيد قرآن است، چنانكه مى‌فرمايد: <<فسئلوا اهل الذكر>><717> امّا گاهى سؤال، براى ايجاد تشكيك و ترديد در ذهن ديگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قيامت كه قرآن در اين آيات، آن را مورد مذمّت ار مى‌دهد. 1- شروع سخن با طرح يك سؤال، در تاثير كلام مؤثر است. <<عمّ يتساءلون>> 2- تشكيك در قيامت، كار كافران است. <<يتساءلون عن النبأ العظيم>> 3- اگر سوال طبيعى بود بايد جواب داد: <<يسئلونك ... قل>> ولى اگر شيطنت بود. برخورد لازم است. <<كلا سيعلمون>> 4- در برابر طعنه و كنايه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعيّت بايد سخن گفت. <<كلاّ>> 5 - در برابر ترديد، بايد حرف حق را تكرار كرد. <<كلاّ سيعلمون...كلاّ سيعلمون>> 6- قيامت دورنيست. <<سيعلمون>> (حرف سين رمز نزديك بودن است) 7- قيامت، روز كشف حقائق است. <<سيعلمون>>
ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ
5 - واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است كه از آيات بعد فهميده مى‌شود مراد از آن خبر برپاشدن قيامت و رستاخيز است. در روايات، حضرت على‌عليه السلام به عنوان يكى از مصاديقِ «نبأ عظيم» معرّفى شده است.<716> درباره معاد، كفار چند گروهند: <<الذى هم فيه مختلفون>> بعضى آنرا محال و برخى بعيد دانسته و برخى ترديد مى‌ورزند و برخى ديگر لجاجت مى‌كنند. سؤال، گاهى براى فهميدن مطلب است كه مورد تأييد و تأكيد قرآن است، چنانكه مى‌فرمايد: <<فسئلوا اهل الذكر>><717> امّا گاهى سؤال، براى ايجاد تشكيك و ترديد در ذهن ديگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قيامت كه قرآن در اين آيات، آن را مورد مذمّت ار مى‌دهد. 1- شروع سخن با طرح يك سؤال، در تاثير كلام مؤثر است. <<عمّ يتساءلون>> 2- تشكيك در قيامت، كار كافران است. <<يتساءلون عن النبأ العظيم>> 3- اگر سوال طبيعى بود بايد جواب داد: <<يسئلونك ... قل>> ولى اگر شيطنت بود. برخورد لازم است. <<كلا سيعلمون>> 4- در برابر طعنه و كنايه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعيّت بايد سخن گفت. <<كلاّ>> 5 - در برابر ترديد، بايد حرف حق را تكرار كرد. <<كلاّ سيعلمون...كلاّ سيعلمون>> 6- قيامت دورنيست. <<سيعلمون>> (حرف سين رمز نزديك بودن است) 7- قيامت، روز كشف حقائق است. <<سيعلمون>>
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا
6 - «اوتاد» جمع «وتد» به معناى ميخ است و تشبيه كوه به ميخ، از معجزات علمى قرآن است. ريشه كوه‌ها در عمق زمين، مانع حركت لايه‌هاى زمين و وقوع زلزله‌هاى دائمى است. كوهها همچون ميخ، چند برابر آنچه در بيرون‌اند، در دل زمين فرورفته‌اند، بگذريم كه كوه‌ها منافع يگرى نيز دارند: حافظ برفها براى تابستان، مانع تند بادها، علامت و نشانه راهها، محل معادن و سنگها و غارها و عامل ايجاد درّه‌ها هستند كه هر يك در جاى خود براى زندگى ضرورى است. «سُبات» به معناى قطع كار و تعطيل كردن آن است كه موجب آسايش و آرامش جسم و روان مى‌شود. 1- مشت نمونه خروار است. مطالعه در هستى، بهترين راه خداشناسى و معادشناسى است. <<ألَم نَجْعَل الارْضَ مهاداً...>> 2- انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و مى‌توان از وجدان او درباره قدرت الهى سوال كرد. <<ألَم نَجْعَل>> 3- از قدرت خداوند به آفرينش زمين و آسمان و ديگر پديده‌هاى طبيعى، به قدرت او براى برپايى قيامت، استدلال كنيد. <<الارْضَ... الجبال... الليل... النهار...>> 4- پس از طرد افكار باطل، بر عقايد حقتان استدلال كنيد. <<كلاّ سيعلمون... ألَم نَجْعَل>> 5 - اگر روحيه لجاجت نباشد، انسان از همين زمين و زمان و خواب و خوراك مى‌تواند درس بگيرد. <<الارْضَ... الليل... النهار...>> 6- قدرت و حكمت الهى در آفرينش ما و هستى، دليل آن است كه ما را با مرگ رها نخواهد كرد. <<خلقناكم ازواجاً... نومكم سباتاً... النهار معاشاً>>
وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا
7 - «اوتاد» جمع «وتد» به معناى ميخ است و تشبيه كوه به ميخ، از معجزات علمى قرآن است. ريشه كوه‌ها در عمق زمين، مانع حركت لايه‌هاى زمين و وقوع زلزله‌هاى دائمى است. كوهها همچون ميخ، چند برابر آنچه در بيرون‌اند، در دل زمين فرورفته‌اند، بگذريم كه كوه‌ها منافع يگرى نيز دارند: حافظ برفها براى تابستان، مانع تند بادها، علامت و نشانه راهها، محل معادن و سنگها و غارها و عامل ايجاد درّه‌ها هستند كه هر يك در جاى خود براى زندگى ضرورى است. «سُبات» به معناى قطع كار و تعطيل كردن آن است كه موجب آسايش و آرامش جسم و روان مى‌شود. 1- مشت نمونه خروار است. مطالعه در هستى، بهترين راه خداشناسى و معادشناسى است. <<ألَم نَجْعَل الارْضَ مهاداً...>> 2- انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و مى‌توان از وجدان او درباره قدرت الهى سوال كرد. <<ألَم نَجْعَل>> 3- از قدرت خداوند به آفرينش زمين و آسمان و ديگر پديده‌هاى طبيعى، به قدرت او براى برپايى قيامت، استدلال كنيد. <<الارْضَ... الجبال... الليل... النهار...>> 4- پس از طرد افكار باطل، بر عقايد حقتان استدلال كنيد. <<كلاّ سيعلمون... ألَم نَجْعَل>> 5 - اگر روحيه لجاجت نباشد، انسان از همين زمين و زمان و خواب و خوراك مى‌تواند درس بگيرد. <<الارْضَ... الليل... النهار...>> 6- قدرت و حكمت الهى در آفرينش ما و هستى، دليل آن است كه ما را با مرگ رها نخواهد كرد. <<خلقناكم ازواجاً... نومكم سباتاً... النهار معاشاً>>
وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا
8 - «اوتاد» جمع «وتد» به معناى ميخ است و تشبيه كوه به ميخ، از معجزات علمى قرآن است. ريشه كوه‌ها در عمق زمين، مانع حركت لايه‌هاى زمين و وقوع زلزله‌هاى دائمى است. كوهها همچون ميخ، چند برابر آنچه در بيرون‌اند، در دل زمين فرورفته‌اند، بگذريم كه كوه‌ها منافع يگرى نيز دارند: حافظ برفها براى تابستان، مانع تند بادها، علامت و نشانه راهها، محل معادن و سنگها و غارها و عامل ايجاد درّه‌ها هستند كه هر يك در جاى خود براى زندگى ضرورى است. «سُبات» به معناى قطع كار و تعطيل كردن آن است كه موجب آسايش و آرامش جسم و روان مى‌شود. 1- مشت نمونه خروار است. مطالعه در هستى، بهترين راه خداشناسى و معادشناسى است. <<ألَم نَجْعَل الارْضَ مهاداً...>> 2- انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و مى‌توان از وجدان او درباره قدرت الهى سوال كرد. <<ألَم نَجْعَل>> 3- از قدرت خداوند به آفرينش زمين و آسمان و ديگر پديده‌هاى طبيعى، به قدرت او براى برپايى قيامت، استدلال كنيد. <<الارْضَ... الجبال... الليل... النهار...>> 4- پس از طرد افكار باطل، بر عقايد حقتان استدلال كنيد. <<كلاّ سيعلمون... ألَم نَجْعَل>> 5 - اگر روحيه لجاجت نباشد، انسان از همين زمين و زمان و خواب و خوراك مى‌تواند درس بگيرد. <<الارْضَ... الليل... النهار...>> 6- قدرت و حكمت الهى در آفرينش ما و هستى، دليل آن است كه ما را با مرگ رها نخواهد كرد. <<خلقناكم ازواجاً... نومكم سباتاً... النهار معاشاً>>
وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا
9 - «اوتاد» جمع «وتد» به معناى ميخ است و تشبيه كوه به ميخ، از معجزات علمى قرآن است. ريشه كوه‌ها در عمق زمين، مانع حركت لايه‌هاى زمين و وقوع زلزله‌هاى دائمى است. كوهها همچون ميخ، چند برابر آنچه در بيرون‌اند، در دل زمين فرورفته‌اند، بگذريم كه كوه‌ها منافع يگرى نيز دارند: حافظ برفها براى تابستان، مانع تند بادها، علامت و نشانه راهها، محل معادن و سنگها و غارها و عامل ايجاد درّه‌ها هستند كه هر يك در جاى خود براى زندگى ضرورى است. «سُبات» به معناى قطع كار و تعطيل كردن آن است كه موجب آسايش و آرامش جسم و روان مى‌شود. 1- مشت نمونه خروار است. مطالعه در هستى، بهترين راه خداشناسى و معادشناسى است. <<ألَم نَجْعَل الارْضَ مهاداً...>> 2- انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و مى‌توان از وجدان او درباره قدرت الهى سوال كرد. <<ألَم نَجْعَل>> 3- از قدرت خداوند به آفرينش زمين و آسمان و ديگر پديده‌هاى طبيعى، به قدرت او براى برپايى قيامت، استدلال كنيد. <<الارْضَ... الجبال... الليل... النهار...>> 4- پس از طرد افكار باطل، بر عقايد حقتان استدلال كنيد. <<كلاّ سيعلمون... ألَم نَجْعَل>> 5 - اگر روحيه لجاجت نباشد، انسان از همين زمين و زمان و خواب و خوراك مى‌تواند درس بگيرد. <<الارْضَ... الليل... النهار...>> 6- قدرت و حكمت الهى در آفرينش ما و هستى، دليل آن است كه ما را با مرگ رها نخواهد كرد. <<خلقناكم ازواجاً... نومكم سباتاً... النهار معاشاً>>
وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا
10 - «اوتاد» جمع «وتد» به معناى ميخ است و تشبيه كوه به ميخ، از معجزات علمى قرآن است. ريشه كوه‌ها در عمق زمين، مانع حركت لايه‌هاى زمين و وقوع زلزله‌هاى دائمى است. كوهها همچون ميخ، چند برابر آنچه در بيرون‌اند، در دل زمين فرورفته‌اند، بگذريم كه كوه‌ها منافع يگرى نيز دارند: حافظ برفها براى تابستان، مانع تند بادها، علامت و نشانه راهها، محل معادن و سنگها و غارها و عامل ايجاد درّه‌ها هستند كه هر يك در جاى خود براى زندگى ضرورى است. «سُبات» به معناى قطع كار و تعطيل كردن آن است كه موجب آسايش و آرامش جسم و روان مى‌شود. 1- مشت نمونه خروار است. مطالعه در هستى، بهترين راه خداشناسى و معادشناسى است. <<ألَم نَجْعَل الارْضَ مهاداً...>> 2- انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و مى‌توان از وجدان او درباره قدرت الهى سوال كرد. <<ألَم نَجْعَل>> 3- از قدرت خداوند به آفرينش زمين و آسمان و ديگر پديده‌هاى طبيعى، به قدرت او براى برپايى قيامت، استدلال كنيد. <<الارْضَ... الجبال... الليل... النهار...>> 4- پس از طرد افكار باطل، بر عقايد حقتان استدلال كنيد. <<كلاّ سيعلمون... ألَم نَجْعَل>> 5 - اگر روحيه لجاجت نباشد، انسان از همين زمين و زمان و خواب و خوراك مى‌تواند درس بگيرد. <<الارْضَ... الليل... النهار...>> 6- قدرت و حكمت الهى در آفرينش ما و هستى، دليل آن است كه ما را با مرگ رها نخواهد كرد. <<خلقناكم ازواجاً... نومكم سباتاً... النهار معاشاً>>
وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا
11 - «اوتاد» جمع «وتد» به معناى ميخ است و تشبيه كوه به ميخ، از معجزات علمى قرآن است. ريشه كوه‌ها در عمق زمين، مانع حركت لايه‌هاى زمين و وقوع زلزله‌هاى دائمى است. كوهها همچون ميخ، چند برابر آنچه در بيرون‌اند، در دل زمين فرورفته‌اند، بگذريم كه كوه‌ها منافع يگرى نيز دارند: حافظ برفها براى تابستان، مانع تند بادها، علامت و نشانه راهها، محل معادن و سنگها و غارها و عامل ايجاد درّه‌ها هستند كه هر يك در جاى خود براى زندگى ضرورى است. «سُبات» به معناى قطع كار و تعطيل كردن آن است كه موجب آسايش و آرامش جسم و روان مى‌شود. 1- مشت نمونه خروار است. مطالعه در هستى، بهترين راه خداشناسى و معادشناسى است. <<ألَم نَجْعَل الارْضَ مهاداً...>> 2- انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و مى‌توان از وجدان او درباره قدرت الهى سوال كرد. <<ألَم نَجْعَل>> 3- از قدرت خداوند به آفرينش زمين و آسمان و ديگر پديده‌هاى طبيعى، به قدرت او براى برپايى قيامت، استدلال كنيد. <<الارْضَ... الجبال... الليل... النهار...>> 4- پس از طرد افكار باطل، بر عقايد حقتان استدلال كنيد. <<كلاّ سيعلمون... ألَم نَجْعَل>> 5 - اگر روحيه لجاجت نباشد، انسان از همين زمين و زمان و خواب و خوراك مى‌تواند درس بگيرد. <<الارْضَ... الليل... النهار...>> 6- قدرت و حكمت الهى در آفرينش ما و هستى، دليل آن است كه ما را با مرگ رها نخواهد كرد. <<خلقناكم ازواجاً... نومكم سباتاً... النهار معاشاً>>
وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا
12 - «معصرات» از «عصر» به معناى فشردن، يا صفت ابرهاى باران‌زاست كه گويا چنان خود را مى‌فشرند كه باران ببارند و يا صفت بادهايى كه ابرها را متراكم و فشرده مى‌سازد تا از آنها باران ببارد.<718> 1- خداوند اداره هستى را بر اساس يك نظام مشخص (نظام سببيّت و علّت و معلول) قرار داده است. (نور و حرارت خورشيد همراه با ابر و باران، عامل توليد دانه و گياه مى‌شود.) <<سراجاً وهّاجاً... ماءً سجاجاً لنخرج به حبّاً و نباتاً>> 2- قرآن، شعر نيست، امّا از آهنگ و موسيقى خاصّى برخوردار است. <<وهّاجاً، ثجّاجاً، نباتاً>> 3- اسباب و وسايل طبيعى، نبايد ما را از خداوند غافل كند. <<لنخرج به...>> 4- خداوندى كه زمين مرده را با نزول باران به صورت بوستانى پر درخت در مى‌آورد، از زنده كردن مردگان عاجز نيست. <<لنخرج به... جنّات الفافاً>>
وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا
13 - «معصرات» از «عصر» به معناى فشردن، يا صفت ابرهاى باران‌زاست كه گويا چنان خود را مى‌فشرند كه باران ببارند و يا صفت بادهايى كه ابرها را متراكم و فشرده مى‌سازد تا از آنها باران ببارد.<718> 1- خداوند اداره هستى را بر اساس يك نظام مشخص (نظام سببيّت و علّت و معلول) قرار داده است. (نور و حرارت خورشيد همراه با ابر و باران، عامل توليد دانه و گياه مى‌شود.) <<سراجاً وهّاجاً... ماءً سجاجاً لنخرج به حبّاً و نباتاً>> 2- قرآن، شعر نيست، امّا از آهنگ و موسيقى خاصّى برخوردار است. <<وهّاجاً، ثجّاجاً، نباتاً>> 3- اسباب و وسايل طبيعى، نبايد ما را از خداوند غافل كند. <<لنخرج به...>> 4- خداوندى كه زمين مرده را با نزول باران به صورت بوستانى پر درخت در مى‌آورد، از زنده كردن مردگان عاجز نيست. <<لنخرج به... جنّات الفافاً>>
وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا
14 - «معصرات» از «عصر» به معناى فشردن، يا صفت ابرهاى باران‌زاست كه گويا چنان خود را مى‌فشرند كه باران ببارند و يا صفت بادهايى كه ابرها را متراكم و فشرده مى‌سازد تا از آنها باران ببارد.<718> 1- خداوند اداره هستى را بر اساس يك نظام مشخص (نظام سببيّت و علّت و معلول) قرار داده است. (نور و حرارت خورشيد همراه با ابر و باران، عامل توليد دانه و گياه مى‌شود.) <<سراجاً وهّاجاً... ماءً سجاجاً لنخرج به حبّاً و نباتاً>> 2- قرآن، شعر نيست، امّا از آهنگ و موسيقى خاصّى برخوردار است. <<وهّاجاً، ثجّاجاً، نباتاً>> 3- اسباب و وسايل طبيعى، نبايد ما را از خداوند غافل كند. <<لنخرج به...>> 4- خداوندى كه زمين مرده را با نزول باران به صورت بوستانى پر درخت در مى‌آورد، از زنده كردن مردگان عاجز نيست. <<لنخرج به... جنّات الفافاً>>
لِّنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا
15 - «معصرات» از «عصر» به معناى فشردن، يا صفت ابرهاى باران‌زاست كه گويا چنان خود را مى‌فشرند كه باران ببارند و يا صفت بادهايى كه ابرها را متراكم و فشرده مى‌سازد تا از آنها باران ببارد.<718> 1- خداوند اداره هستى را بر اساس يك نظام مشخص (نظام سببيّت و علّت و معلول) قرار داده است. (نور و حرارت خورشيد همراه با ابر و باران، عامل توليد دانه و گياه مى‌شود.) <<سراجاً وهّاجاً... ماءً سجاجاً لنخرج به حبّاً و نباتاً>> 2- قرآن، شعر نيست، امّا از آهنگ و موسيقى خاصّى برخوردار است. <<وهّاجاً، ثجّاجاً، نباتاً>> 3- اسباب و وسايل طبيعى، نبايد ما را از خداوند غافل كند. <<لنخرج به...>> 4- خداوندى كه زمين مرده را با نزول باران به صورت بوستانى پر درخت در مى‌آورد، از زنده كردن مردگان عاجز نيست. <<لنخرج به... جنّات الفافاً>>
وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا
16 - «معصرات» از «عصر» به معناى فشردن، يا صفت ابرهاى باران‌زاست كه گويا چنان خود را مى‌فشرند كه باران ببارند و يا صفت بادهايى كه ابرها را متراكم و فشرده مى‌سازد تا از آنها باران ببارد.<718> 1- خداوند اداره هستى را بر اساس يك نظام مشخص (نظام سببيّت و علّت و معلول) قرار داده است. (نور و حرارت خورشيد همراه با ابر و باران، عامل توليد دانه و گياه مى‌شود.) <<سراجاً وهّاجاً... ماءً سجاجاً لنخرج به حبّاً و نباتاً>> 2- قرآن، شعر نيست، امّا از آهنگ و موسيقى خاصّى برخوردار است. <<وهّاجاً، ثجّاجاً، نباتاً>> 3- اسباب و وسايل طبيعى، نبايد ما را از خداوند غافل كند. <<لنخرج به...>> 4- خداوندى كه زمين مرده را با نزول باران به صورت بوستانى پر درخت در مى‌آورد، از زنده كردن مردگان عاجز نيست. <<لنخرج به... جنّات الفافاً>>
إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًا
17 - قيامت از جهتى «يوم الجمع» است كه همه در آن اجتماع مى‌كنند و از جهتى «يوم الفصل» ناميده شده، زيرا خوبان از بدان و حق از باطل جدا و به اختلافات فيصله داده مى‌شود. در روايات مى‌خوانيم كه در قيامت مردم به گروه‌هاى مختلفى تقسيم مى‌شوند و هر گروه به شكلى سخن چين در قيافه ميمون، حرام‌خوار در شكل خوك، رباخوار در قالب وارونه، قاضى ظالم به صورت كور، خودپسند كر و لال، عالم بى عمل در حال جويدن زبان، همسايه آزار بى‌دست و ا، سعايت كننده آويخته بر آتش، هوسباز بدبو، و فخر فروشان به لباس با لباس، دوزخى محشور مى‌شوند.<719> حركت كوه‌ها مقدّمه به هم خوردن آنها و خرد شدن و ذره ذره شدن سنگها و در نهايت، روان شدن به گونه‌اى است كه از دور سراب به نظر آيند. <<و سُيّرت الجبال فكانت سراباً>> 1- دنيا، مقدّمه قيامت است و اين همه نعمت عبث و بيهوده نيست.<<انّ يَوم الْفصل كانَ ميقاتاً>> 2- زمان قيامت از قبل نزد خداوند معلوم است. <<كان ميقاتاً>> 3- قيامت نيز نظامى دارد <<يَوم يُنفخُ فى الصُّور>> 4- در قيامت، نظام آسمان و زمين دگرگون مى‌شود. <<فتحت السماء...سيّرت الجبال>> 5 - انسان با مرگ، رها و فراموش نمى‌شود. <<يوم الفصل كان ميقاتاً>> 6- به پيوندها و روابط دنيوى دلخوش نباشيد كه روزى همه چيز گسسته مى‌شود. <<يوم الفصل>> 7- ارتباط زمين و آسمان و اهل آنها، در قيامت توسعه مى‌يابد. <<فتحت السماء>>
یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا
18 - قيامت از جهتى «يوم الجمع» است كه همه در آن اجتماع مى‌كنند و از جهتى «يوم الفصل» ناميده شده، زيرا خوبان از بدان و حق از باطل جدا و به اختلافات فيصله داده مى‌شود. در روايات مى‌خوانيم كه در قيامت مردم به گروه‌هاى مختلفى تقسيم مى‌شوند و هر گروه به شكلى سخن چين در قيافه ميمون، حرام‌خوار در شكل خوك، رباخوار در قالب وارونه، قاضى ظالم به صورت كور، خودپسند كر و لال، عالم بى عمل در حال جويدن زبان، همسايه آزار بى‌دست و ا، سعايت كننده آويخته بر آتش، هوسباز بدبو، و فخر فروشان به لباس با لباس، دوزخى محشور مى‌شوند.<719> حركت كوه‌ها مقدّمه به هم خوردن آنها و خرد شدن و ذره ذره شدن سنگها و در نهايت، روان شدن به گونه‌اى است كه از دور سراب به نظر آيند. <<و سُيّرت الجبال فكانت سراباً>> 1- دنيا، مقدّمه قيامت است و اين همه نعمت عبث و بيهوده نيست.<<انّ يَوم الْفصل كانَ ميقاتاً>> 2- زمان قيامت از قبل نزد خداوند معلوم است. <<كان ميقاتاً>> 3- قيامت نيز نظامى دارد <<يَوم يُنفخُ فى الصُّور>> 4- در قيامت، نظام آسمان و زمين دگرگون مى‌شود. <<فتحت السماء...سيّرت الجبال>> 5 - انسان با مرگ، رها و فراموش نمى‌شود. <<يوم الفصل كان ميقاتاً>> 6- به پيوندها و روابط دنيوى دلخوش نباشيد كه روزى همه چيز گسسته مى‌شود. <<يوم الفصل>> 7- ارتباط زمين و آسمان و اهل آنها، در قيامت توسعه مى‌يابد. <<فتحت السماء>>
وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَابًا
19 - قيامت از جهتى «يوم الجمع» است كه همه در آن اجتماع مى‌كنند و از جهتى «يوم الفصل» ناميده شده، زيرا خوبان از بدان و حق از باطل جدا و به اختلافات فيصله داده مى‌شود. در روايات مى‌خوانيم كه در قيامت مردم به گروه‌هاى مختلفى تقسيم مى‌شوند و هر گروه به شكلى سخن چين در قيافه ميمون، حرام‌خوار در شكل خوك، رباخوار در قالب وارونه، قاضى ظالم به صورت كور، خودپسند كر و لال، عالم بى عمل در حال جويدن زبان، همسايه آزار بى‌دست و ا، سعايت كننده آويخته بر آتش، هوسباز بدبو، و فخر فروشان به لباس با لباس، دوزخى محشور مى‌شوند.<719> حركت كوه‌ها مقدّمه به هم خوردن آنها و خرد شدن و ذره ذره شدن سنگها و در نهايت، روان شدن به گونه‌اى است كه از دور سراب به نظر آيند. <<و سُيّرت الجبال فكانت سراباً>> 1- دنيا، مقدّمه قيامت است و اين همه نعمت عبث و بيهوده نيست.<<انّ يَوم الْفصل كانَ ميقاتاً>> 2- زمان قيامت از قبل نزد خداوند معلوم است. <<كان ميقاتاً>> 3- قيامت نيز نظامى دارد <<يَوم يُنفخُ فى الصُّور>> 4- در قيامت، نظام آسمان و زمين دگرگون مى‌شود. <<فتحت السماء...سيّرت الجبال>> 5 - انسان با مرگ، رها و فراموش نمى‌شود. <<يوم الفصل كان ميقاتاً>> 6- به پيوندها و روابط دنيوى دلخوش نباشيد كه روزى همه چيز گسسته مى‌شود. <<يوم الفصل>> 7- ارتباط زمين و آسمان و اهل آنها، در قيامت توسعه مى‌يابد. <<فتحت السماء>>
وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا
20 - قيامت از جهتى «يوم الجمع» است كه همه در آن اجتماع مى‌كنند و از جهتى «يوم الفصل» ناميده شده، زيرا خوبان از بدان و حق از باطل جدا و به اختلافات فيصله داده مى‌شود. در روايات مى‌خوانيم كه در قيامت مردم به گروه‌هاى مختلفى تقسيم مى‌شوند و هر گروه به شكلى سخن چين در قيافه ميمون، حرام‌خوار در شكل خوك، رباخوار در قالب وارونه، قاضى ظالم به صورت كور، خودپسند كر و لال، عالم بى عمل در حال جويدن زبان، همسايه آزار بى‌دست و ا، سعايت كننده آويخته بر آتش، هوسباز بدبو، و فخر فروشان به لباس با لباس، دوزخى محشور مى‌شوند.<719> حركت كوه‌ها مقدّمه به هم خوردن آنها و خرد شدن و ذره ذره شدن سنگها و در نهايت، روان شدن به گونه‌اى است كه از دور سراب به نظر آيند. <<و سُيّرت الجبال فكانت سراباً>> 1- دنيا، مقدّمه قيامت است و اين همه نعمت عبث و بيهوده نيست.<<انّ يَوم الْفصل كانَ ميقاتاً>> 2- زمان قيامت از قبل نزد خداوند معلوم است. <<كان ميقاتاً>> 3- قيامت نيز نظامى دارد <<يَوم يُنفخُ فى الصُّور>> 4- در قيامت، نظام آسمان و زمين دگرگون مى‌شود. <<فتحت السماء...سيّرت الجبال>> 5 - انسان با مرگ، رها و فراموش نمى‌شود. <<يوم الفصل كان ميقاتاً>> 6- به پيوندها و روابط دنيوى دلخوش نباشيد كه روزى همه چيز گسسته مى‌شود. <<يوم الفصل>> 7- ارتباط زمين و آسمان و اهل آنها، در قيامت توسعه مى‌يابد. <<فتحت السماء>>
إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا
21 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>
لِّلطَّاغِینَ مَآبًا
22 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>
لَّابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا
23 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>
لَّا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا
24 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>
إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا
25 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>
جَزَاءً وِفَاقًا
26 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>
إِنَّهُمْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ حِسَابًا
27 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>
وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّابًا
28 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>
وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا
29 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>
فَذُوقُوا فَلَن نَّزِیدَکُمْ إِلَّا عَذَابًا
30 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>

صفحه : 582
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 582
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 


1 - واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است كه از آيات بعد فهميده مى‌شود مراد از آن خبر برپاشدن قيامت و رستاخيز است. در روايات، حضرت على‌عليه السلام به عنوان يكى از مصاديقِ «نبأ عظيم» معرّفى شده است.<716> درباره معاد، كفار چند گروهند: <<الذى هم فيه مختلفون>> بعضى آنرا محال و برخى بعيد دانسته و برخى ترديد مى‌ورزند و برخى ديگر لجاجت مى‌كنند. سؤال، گاهى براى فهميدن مطلب است كه مورد تأييد و تأكيد قرآن است، چنانكه مى‌فرمايد: <<فسئلوا اهل الذكر>><717> امّا گاهى سؤال، براى ايجاد تشكيك و ترديد در ذهن ديگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قيامت كه قرآن در اين آيات، آن را مورد مذمّت ار مى‌دهد. 1- شروع سخن با طرح يك سؤال، در تاثير كلام مؤثر است. <<عمّ يتساءلون>> 2- تشكيك در قيامت، كار كافران است. <<يتساءلون عن النبأ العظيم>> 3- اگر سوال طبيعى بود بايد جواب داد: <<يسئلونك ... قل>> ولى اگر شيطنت بود. برخورد لازم است. <<كلا سيعلمون>> 4- در برابر طعنه و كنايه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعيّت بايد سخن گفت. <<كلاّ>> 5 - در برابر ترديد، بايد حرف حق را تكرار كرد. <<كلاّ سيعلمون...كلاّ سيعلمون>> 6- قيامت دورنيست. <<سيعلمون>> (حرف سين رمز نزديك بودن است) 7- قيامت، روز كشف حقائق است. <<سيعلمون>>

2 - واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است كه از آيات بعد فهميده مى‌شود مراد از آن خبر برپاشدن قيامت و رستاخيز است. در روايات، حضرت على‌عليه السلام به عنوان يكى از مصاديقِ «نبأ عظيم» معرّفى شده است.<716> درباره معاد، كفار چند گروهند: <<الذى هم فيه مختلفون>> بعضى آنرا محال و برخى بعيد دانسته و برخى ترديد مى‌ورزند و برخى ديگر لجاجت مى‌كنند. سؤال، گاهى براى فهميدن مطلب است كه مورد تأييد و تأكيد قرآن است، چنانكه مى‌فرمايد: <<فسئلوا اهل الذكر>><717> امّا گاهى سؤال، براى ايجاد تشكيك و ترديد در ذهن ديگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قيامت كه قرآن در اين آيات، آن را مورد مذمّت ار مى‌دهد. 1- شروع سخن با طرح يك سؤال، در تاثير كلام مؤثر است. <<عمّ يتساءلون>> 2- تشكيك در قيامت، كار كافران است. <<يتساءلون عن النبأ العظيم>> 3- اگر سوال طبيعى بود بايد جواب داد: <<يسئلونك ... قل>> ولى اگر شيطنت بود. برخورد لازم است. <<كلا سيعلمون>> 4- در برابر طعنه و كنايه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعيّت بايد سخن گفت. <<كلاّ>> 5 - در برابر ترديد، بايد حرف حق را تكرار كرد. <<كلاّ سيعلمون...كلاّ سيعلمون>> 6- قيامت دورنيست. <<سيعلمون>> (حرف سين رمز نزديك بودن است) 7- قيامت، روز كشف حقائق است. <<سيعلمون>>

3 - واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است كه از آيات بعد فهميده مى‌شود مراد از آن خبر برپاشدن قيامت و رستاخيز است. در روايات، حضرت على‌عليه السلام به عنوان يكى از مصاديقِ «نبأ عظيم» معرّفى شده است.<716> درباره معاد، كفار چند گروهند: <<الذى هم فيه مختلفون>> بعضى آنرا محال و برخى بعيد دانسته و برخى ترديد مى‌ورزند و برخى ديگر لجاجت مى‌كنند. سؤال، گاهى براى فهميدن مطلب است كه مورد تأييد و تأكيد قرآن است، چنانكه مى‌فرمايد: <<فسئلوا اهل الذكر>><717> امّا گاهى سؤال، براى ايجاد تشكيك و ترديد در ذهن ديگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قيامت كه قرآن در اين آيات، آن را مورد مذمّت ار مى‌دهد. 1- شروع سخن با طرح يك سؤال، در تاثير كلام مؤثر است. <<عمّ يتساءلون>> 2- تشكيك در قيامت، كار كافران است. <<يتساءلون عن النبأ العظيم>> 3- اگر سوال طبيعى بود بايد جواب داد: <<يسئلونك ... قل>> ولى اگر شيطنت بود. برخورد لازم است. <<كلا سيعلمون>> 4- در برابر طعنه و كنايه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعيّت بايد سخن گفت. <<كلاّ>> 5 - در برابر ترديد، بايد حرف حق را تكرار كرد. <<كلاّ سيعلمون...كلاّ سيعلمون>> 6- قيامت دورنيست. <<سيعلمون>> (حرف سين رمز نزديك بودن است) 7- قيامت، روز كشف حقائق است. <<سيعلمون>>

4 - واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است كه از آيات بعد فهميده مى‌شود مراد از آن خبر برپاشدن قيامت و رستاخيز است. در روايات، حضرت على‌عليه السلام به عنوان يكى از مصاديقِ «نبأ عظيم» معرّفى شده است.<716> درباره معاد، كفار چند گروهند: <<الذى هم فيه مختلفون>> بعضى آنرا محال و برخى بعيد دانسته و برخى ترديد مى‌ورزند و برخى ديگر لجاجت مى‌كنند. سؤال، گاهى براى فهميدن مطلب است كه مورد تأييد و تأكيد قرآن است، چنانكه مى‌فرمايد: <<فسئلوا اهل الذكر>><717> امّا گاهى سؤال، براى ايجاد تشكيك و ترديد در ذهن ديگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قيامت كه قرآن در اين آيات، آن را مورد مذمّت ار مى‌دهد. 1- شروع سخن با طرح يك سؤال، در تاثير كلام مؤثر است. <<عمّ يتساءلون>> 2- تشكيك در قيامت، كار كافران است. <<يتساءلون عن النبأ العظيم>> 3- اگر سوال طبيعى بود بايد جواب داد: <<يسئلونك ... قل>> ولى اگر شيطنت بود. برخورد لازم است. <<كلا سيعلمون>> 4- در برابر طعنه و كنايه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعيّت بايد سخن گفت. <<كلاّ>> 5 - در برابر ترديد، بايد حرف حق را تكرار كرد. <<كلاّ سيعلمون...كلاّ سيعلمون>> 6- قيامت دورنيست. <<سيعلمون>> (حرف سين رمز نزديك بودن است) 7- قيامت، روز كشف حقائق است. <<سيعلمون>>

5 - واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است كه از آيات بعد فهميده مى‌شود مراد از آن خبر برپاشدن قيامت و رستاخيز است. در روايات، حضرت على‌عليه السلام به عنوان يكى از مصاديقِ «نبأ عظيم» معرّفى شده است.<716> درباره معاد، كفار چند گروهند: <<الذى هم فيه مختلفون>> بعضى آنرا محال و برخى بعيد دانسته و برخى ترديد مى‌ورزند و برخى ديگر لجاجت مى‌كنند. سؤال، گاهى براى فهميدن مطلب است كه مورد تأييد و تأكيد قرآن است، چنانكه مى‌فرمايد: <<فسئلوا اهل الذكر>><717> امّا گاهى سؤال، براى ايجاد تشكيك و ترديد در ذهن ديگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قيامت كه قرآن در اين آيات، آن را مورد مذمّت ار مى‌دهد. 1- شروع سخن با طرح يك سؤال، در تاثير كلام مؤثر است. <<عمّ يتساءلون>> 2- تشكيك در قيامت، كار كافران است. <<يتساءلون عن النبأ العظيم>> 3- اگر سوال طبيعى بود بايد جواب داد: <<يسئلونك ... قل>> ولى اگر شيطنت بود. برخورد لازم است. <<كلا سيعلمون>> 4- در برابر طعنه و كنايه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعيّت بايد سخن گفت. <<كلاّ>> 5 - در برابر ترديد، بايد حرف حق را تكرار كرد. <<كلاّ سيعلمون...كلاّ سيعلمون>> 6- قيامت دورنيست. <<سيعلمون>> (حرف سين رمز نزديك بودن است) 7- قيامت، روز كشف حقائق است. <<سيعلمون>>

6 - «اوتاد» جمع «وتد» به معناى ميخ است و تشبيه كوه به ميخ، از معجزات علمى قرآن است. ريشه كوه‌ها در عمق زمين، مانع حركت لايه‌هاى زمين و وقوع زلزله‌هاى دائمى است. كوهها همچون ميخ، چند برابر آنچه در بيرون‌اند، در دل زمين فرورفته‌اند، بگذريم كه كوه‌ها منافع يگرى نيز دارند: حافظ برفها براى تابستان، مانع تند بادها، علامت و نشانه راهها، محل معادن و سنگها و غارها و عامل ايجاد درّه‌ها هستند كه هر يك در جاى خود براى زندگى ضرورى است. «سُبات» به معناى قطع كار و تعطيل كردن آن است كه موجب آسايش و آرامش جسم و روان مى‌شود. 1- مشت نمونه خروار است. مطالعه در هستى، بهترين راه خداشناسى و معادشناسى است. <<ألَم نَجْعَل الارْضَ مهاداً...>> 2- انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و مى‌توان از وجدان او درباره قدرت الهى سوال كرد. <<ألَم نَجْعَل>> 3- از قدرت خداوند به آفرينش زمين و آسمان و ديگر پديده‌هاى طبيعى، به قدرت او براى برپايى قيامت، استدلال كنيد. <<الارْضَ... الجبال... الليل... النهار...>> 4- پس از طرد افكار باطل، بر عقايد حقتان استدلال كنيد. <<كلاّ سيعلمون... ألَم نَجْعَل>> 5 - اگر روحيه لجاجت نباشد، انسان از همين زمين و زمان و خواب و خوراك مى‌تواند درس بگيرد. <<الارْضَ... الليل... النهار...>> 6- قدرت و حكمت الهى در آفرينش ما و هستى، دليل آن است كه ما را با مرگ رها نخواهد كرد. <<خلقناكم ازواجاً... نومكم سباتاً... النهار معاشاً>>

7 - «اوتاد» جمع «وتد» به معناى ميخ است و تشبيه كوه به ميخ، از معجزات علمى قرآن است. ريشه كوه‌ها در عمق زمين، مانع حركت لايه‌هاى زمين و وقوع زلزله‌هاى دائمى است. كوهها همچون ميخ، چند برابر آنچه در بيرون‌اند، در دل زمين فرورفته‌اند، بگذريم كه كوه‌ها منافع يگرى نيز دارند: حافظ برفها براى تابستان، مانع تند بادها، علامت و نشانه راهها، محل معادن و سنگها و غارها و عامل ايجاد درّه‌ها هستند كه هر يك در جاى خود براى زندگى ضرورى است. «سُبات» به معناى قطع كار و تعطيل كردن آن است كه موجب آسايش و آرامش جسم و روان مى‌شود. 1- مشت نمونه خروار است. مطالعه در هستى، بهترين راه خداشناسى و معادشناسى است. <<ألَم نَجْعَل الارْضَ مهاداً...>> 2- انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و مى‌توان از وجدان او درباره قدرت الهى سوال كرد. <<ألَم نَجْعَل>> 3- از قدرت خداوند به آفرينش زمين و آسمان و ديگر پديده‌هاى طبيعى، به قدرت او براى برپايى قيامت، استدلال كنيد. <<الارْضَ... الجبال... الليل... النهار...>> 4- پس از طرد افكار باطل، بر عقايد حقتان استدلال كنيد. <<كلاّ سيعلمون... ألَم نَجْعَل>> 5 - اگر روحيه لجاجت نباشد، انسان از همين زمين و زمان و خواب و خوراك مى‌تواند درس بگيرد. <<الارْضَ... الليل... النهار...>> 6- قدرت و حكمت الهى در آفرينش ما و هستى، دليل آن است كه ما را با مرگ رها نخواهد كرد. <<خلقناكم ازواجاً... نومكم سباتاً... النهار معاشاً>>

8 - «اوتاد» جمع «وتد» به معناى ميخ است و تشبيه كوه به ميخ، از معجزات علمى قرآن است. ريشه كوه‌ها در عمق زمين، مانع حركت لايه‌هاى زمين و وقوع زلزله‌هاى دائمى است. كوهها همچون ميخ، چند برابر آنچه در بيرون‌اند، در دل زمين فرورفته‌اند، بگذريم كه كوه‌ها منافع يگرى نيز دارند: حافظ برفها براى تابستان، مانع تند بادها، علامت و نشانه راهها، محل معادن و سنگها و غارها و عامل ايجاد درّه‌ها هستند كه هر يك در جاى خود براى زندگى ضرورى است. «سُبات» به معناى قطع كار و تعطيل كردن آن است كه موجب آسايش و آرامش جسم و روان مى‌شود. 1- مشت نمونه خروار است. مطالعه در هستى، بهترين راه خداشناسى و معادشناسى است. <<ألَم نَجْعَل الارْضَ مهاداً...>> 2- انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و مى‌توان از وجدان او درباره قدرت الهى سوال كرد. <<ألَم نَجْعَل>> 3- از قدرت خداوند به آفرينش زمين و آسمان و ديگر پديده‌هاى طبيعى، به قدرت او براى برپايى قيامت، استدلال كنيد. <<الارْضَ... الجبال... الليل... النهار...>> 4- پس از طرد افكار باطل، بر عقايد حقتان استدلال كنيد. <<كلاّ سيعلمون... ألَم نَجْعَل>> 5 - اگر روحيه لجاجت نباشد، انسان از همين زمين و زمان و خواب و خوراك مى‌تواند درس بگيرد. <<الارْضَ... الليل... النهار...>> 6- قدرت و حكمت الهى در آفرينش ما و هستى، دليل آن است كه ما را با مرگ رها نخواهد كرد. <<خلقناكم ازواجاً... نومكم سباتاً... النهار معاشاً>>

9 - «اوتاد» جمع «وتد» به معناى ميخ است و تشبيه كوه به ميخ، از معجزات علمى قرآن است. ريشه كوه‌ها در عمق زمين، مانع حركت لايه‌هاى زمين و وقوع زلزله‌هاى دائمى است. كوهها همچون ميخ، چند برابر آنچه در بيرون‌اند، در دل زمين فرورفته‌اند، بگذريم كه كوه‌ها منافع يگرى نيز دارند: حافظ برفها براى تابستان، مانع تند بادها، علامت و نشانه راهها، محل معادن و سنگها و غارها و عامل ايجاد درّه‌ها هستند كه هر يك در جاى خود براى زندگى ضرورى است. «سُبات» به معناى قطع كار و تعطيل كردن آن است كه موجب آسايش و آرامش جسم و روان مى‌شود. 1- مشت نمونه خروار است. مطالعه در هستى، بهترين راه خداشناسى و معادشناسى است. <<ألَم نَجْعَل الارْضَ مهاداً...>> 2- انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و مى‌توان از وجدان او درباره قدرت الهى سوال كرد. <<ألَم نَجْعَل>> 3- از قدرت خداوند به آفرينش زمين و آسمان و ديگر پديده‌هاى طبيعى، به قدرت او براى برپايى قيامت، استدلال كنيد. <<الارْضَ... الجبال... الليل... النهار...>> 4- پس از طرد افكار باطل، بر عقايد حقتان استدلال كنيد. <<كلاّ سيعلمون... ألَم نَجْعَل>> 5 - اگر روحيه لجاجت نباشد، انسان از همين زمين و زمان و خواب و خوراك مى‌تواند درس بگيرد. <<الارْضَ... الليل... النهار...>> 6- قدرت و حكمت الهى در آفرينش ما و هستى، دليل آن است كه ما را با مرگ رها نخواهد كرد. <<خلقناكم ازواجاً... نومكم سباتاً... النهار معاشاً>>

10 - «اوتاد» جمع «وتد» به معناى ميخ است و تشبيه كوه به ميخ، از معجزات علمى قرآن است. ريشه كوه‌ها در عمق زمين، مانع حركت لايه‌هاى زمين و وقوع زلزله‌هاى دائمى است. كوهها همچون ميخ، چند برابر آنچه در بيرون‌اند، در دل زمين فرورفته‌اند، بگذريم كه كوه‌ها منافع يگرى نيز دارند: حافظ برفها براى تابستان، مانع تند بادها، علامت و نشانه راهها، محل معادن و سنگها و غارها و عامل ايجاد درّه‌ها هستند كه هر يك در جاى خود براى زندگى ضرورى است. «سُبات» به معناى قطع كار و تعطيل كردن آن است كه موجب آسايش و آرامش جسم و روان مى‌شود. 1- مشت نمونه خروار است. مطالعه در هستى، بهترين راه خداشناسى و معادشناسى است. <<ألَم نَجْعَل الارْضَ مهاداً...>> 2- انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و مى‌توان از وجدان او درباره قدرت الهى سوال كرد. <<ألَم نَجْعَل>> 3- از قدرت خداوند به آفرينش زمين و آسمان و ديگر پديده‌هاى طبيعى، به قدرت او براى برپايى قيامت، استدلال كنيد. <<الارْضَ... الجبال... الليل... النهار...>> 4- پس از طرد افكار باطل، بر عقايد حقتان استدلال كنيد. <<كلاّ سيعلمون... ألَم نَجْعَل>> 5 - اگر روحيه لجاجت نباشد، انسان از همين زمين و زمان و خواب و خوراك مى‌تواند درس بگيرد. <<الارْضَ... الليل... النهار...>> 6- قدرت و حكمت الهى در آفرينش ما و هستى، دليل آن است كه ما را با مرگ رها نخواهد كرد. <<خلقناكم ازواجاً... نومكم سباتاً... النهار معاشاً>>

11 - «اوتاد» جمع «وتد» به معناى ميخ است و تشبيه كوه به ميخ، از معجزات علمى قرآن است. ريشه كوه‌ها در عمق زمين، مانع حركت لايه‌هاى زمين و وقوع زلزله‌هاى دائمى است. كوهها همچون ميخ، چند برابر آنچه در بيرون‌اند، در دل زمين فرورفته‌اند، بگذريم كه كوه‌ها منافع يگرى نيز دارند: حافظ برفها براى تابستان، مانع تند بادها، علامت و نشانه راهها، محل معادن و سنگها و غارها و عامل ايجاد درّه‌ها هستند كه هر يك در جاى خود براى زندگى ضرورى است. «سُبات» به معناى قطع كار و تعطيل كردن آن است كه موجب آسايش و آرامش جسم و روان مى‌شود. 1- مشت نمونه خروار است. مطالعه در هستى، بهترين راه خداشناسى و معادشناسى است. <<ألَم نَجْعَل الارْضَ مهاداً...>> 2- انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و مى‌توان از وجدان او درباره قدرت الهى سوال كرد. <<ألَم نَجْعَل>> 3- از قدرت خداوند به آفرينش زمين و آسمان و ديگر پديده‌هاى طبيعى، به قدرت او براى برپايى قيامت، استدلال كنيد. <<الارْضَ... الجبال... الليل... النهار...>> 4- پس از طرد افكار باطل، بر عقايد حقتان استدلال كنيد. <<كلاّ سيعلمون... ألَم نَجْعَل>> 5 - اگر روحيه لجاجت نباشد، انسان از همين زمين و زمان و خواب و خوراك مى‌تواند درس بگيرد. <<الارْضَ... الليل... النهار...>> 6- قدرت و حكمت الهى در آفرينش ما و هستى، دليل آن است كه ما را با مرگ رها نخواهد كرد. <<خلقناكم ازواجاً... نومكم سباتاً... النهار معاشاً>>

12 - «معصرات» از «عصر» به معناى فشردن، يا صفت ابرهاى باران‌زاست كه گويا چنان خود را مى‌فشرند كه باران ببارند و يا صفت بادهايى كه ابرها را متراكم و فشرده مى‌سازد تا از آنها باران ببارد.<718> 1- خداوند اداره هستى را بر اساس يك نظام مشخص (نظام سببيّت و علّت و معلول) قرار داده است. (نور و حرارت خورشيد همراه با ابر و باران، عامل توليد دانه و گياه مى‌شود.) <<سراجاً وهّاجاً... ماءً سجاجاً لنخرج به حبّاً و نباتاً>> 2- قرآن، شعر نيست، امّا از آهنگ و موسيقى خاصّى برخوردار است. <<وهّاجاً، ثجّاجاً، نباتاً>> 3- اسباب و وسايل طبيعى، نبايد ما را از خداوند غافل كند. <<لنخرج به...>> 4- خداوندى كه زمين مرده را با نزول باران به صورت بوستانى پر درخت در مى‌آورد، از زنده كردن مردگان عاجز نيست. <<لنخرج به... جنّات الفافاً>>

13 - «معصرات» از «عصر» به معناى فشردن، يا صفت ابرهاى باران‌زاست كه گويا چنان خود را مى‌فشرند كه باران ببارند و يا صفت بادهايى كه ابرها را متراكم و فشرده مى‌سازد تا از آنها باران ببارد.<718> 1- خداوند اداره هستى را بر اساس يك نظام مشخص (نظام سببيّت و علّت و معلول) قرار داده است. (نور و حرارت خورشيد همراه با ابر و باران، عامل توليد دانه و گياه مى‌شود.) <<سراجاً وهّاجاً... ماءً سجاجاً لنخرج به حبّاً و نباتاً>> 2- قرآن، شعر نيست، امّا از آهنگ و موسيقى خاصّى برخوردار است. <<وهّاجاً، ثجّاجاً، نباتاً>> 3- اسباب و وسايل طبيعى، نبايد ما را از خداوند غافل كند. <<لنخرج به...>> 4- خداوندى كه زمين مرده را با نزول باران به صورت بوستانى پر درخت در مى‌آورد، از زنده كردن مردگان عاجز نيست. <<لنخرج به... جنّات الفافاً>>

14 - «معصرات» از «عصر» به معناى فشردن، يا صفت ابرهاى باران‌زاست كه گويا چنان خود را مى‌فشرند كه باران ببارند و يا صفت بادهايى كه ابرها را متراكم و فشرده مى‌سازد تا از آنها باران ببارد.<718> 1- خداوند اداره هستى را بر اساس يك نظام مشخص (نظام سببيّت و علّت و معلول) قرار داده است. (نور و حرارت خورشيد همراه با ابر و باران، عامل توليد دانه و گياه مى‌شود.) <<سراجاً وهّاجاً... ماءً سجاجاً لنخرج به حبّاً و نباتاً>> 2- قرآن، شعر نيست، امّا از آهنگ و موسيقى خاصّى برخوردار است. <<وهّاجاً، ثجّاجاً، نباتاً>> 3- اسباب و وسايل طبيعى، نبايد ما را از خداوند غافل كند. <<لنخرج به...>> 4- خداوندى كه زمين مرده را با نزول باران به صورت بوستانى پر درخت در مى‌آورد، از زنده كردن مردگان عاجز نيست. <<لنخرج به... جنّات الفافاً>>

15 - «معصرات» از «عصر» به معناى فشردن، يا صفت ابرهاى باران‌زاست كه گويا چنان خود را مى‌فشرند كه باران ببارند و يا صفت بادهايى كه ابرها را متراكم و فشرده مى‌سازد تا از آنها باران ببارد.<718> 1- خداوند اداره هستى را بر اساس يك نظام مشخص (نظام سببيّت و علّت و معلول) قرار داده است. (نور و حرارت خورشيد همراه با ابر و باران، عامل توليد دانه و گياه مى‌شود.) <<سراجاً وهّاجاً... ماءً سجاجاً لنخرج به حبّاً و نباتاً>> 2- قرآن، شعر نيست، امّا از آهنگ و موسيقى خاصّى برخوردار است. <<وهّاجاً، ثجّاجاً، نباتاً>> 3- اسباب و وسايل طبيعى، نبايد ما را از خداوند غافل كند. <<لنخرج به...>> 4- خداوندى كه زمين مرده را با نزول باران به صورت بوستانى پر درخت در مى‌آورد، از زنده كردن مردگان عاجز نيست. <<لنخرج به... جنّات الفافاً>>

16 - «معصرات» از «عصر» به معناى فشردن، يا صفت ابرهاى باران‌زاست كه گويا چنان خود را مى‌فشرند كه باران ببارند و يا صفت بادهايى كه ابرها را متراكم و فشرده مى‌سازد تا از آنها باران ببارد.<718> 1- خداوند اداره هستى را بر اساس يك نظام مشخص (نظام سببيّت و علّت و معلول) قرار داده است. (نور و حرارت خورشيد همراه با ابر و باران، عامل توليد دانه و گياه مى‌شود.) <<سراجاً وهّاجاً... ماءً سجاجاً لنخرج به حبّاً و نباتاً>> 2- قرآن، شعر نيست، امّا از آهنگ و موسيقى خاصّى برخوردار است. <<وهّاجاً، ثجّاجاً، نباتاً>> 3- اسباب و وسايل طبيعى، نبايد ما را از خداوند غافل كند. <<لنخرج به...>> 4- خداوندى كه زمين مرده را با نزول باران به صورت بوستانى پر درخت در مى‌آورد، از زنده كردن مردگان عاجز نيست. <<لنخرج به... جنّات الفافاً>>

17 - قيامت از جهتى «يوم الجمع» است كه همه در آن اجتماع مى‌كنند و از جهتى «يوم الفصل» ناميده شده، زيرا خوبان از بدان و حق از باطل جدا و به اختلافات فيصله داده مى‌شود. در روايات مى‌خوانيم كه در قيامت مردم به گروه‌هاى مختلفى تقسيم مى‌شوند و هر گروه به شكلى سخن چين در قيافه ميمون، حرام‌خوار در شكل خوك، رباخوار در قالب وارونه، قاضى ظالم به صورت كور، خودپسند كر و لال، عالم بى عمل در حال جويدن زبان، همسايه آزار بى‌دست و ا، سعايت كننده آويخته بر آتش، هوسباز بدبو، و فخر فروشان به لباس با لباس، دوزخى محشور مى‌شوند.<719> حركت كوه‌ها مقدّمه به هم خوردن آنها و خرد شدن و ذره ذره شدن سنگها و در نهايت، روان شدن به گونه‌اى است كه از دور سراب به نظر آيند. <<و سُيّرت الجبال فكانت سراباً>> 1- دنيا، مقدّمه قيامت است و اين همه نعمت عبث و بيهوده نيست.<<انّ يَوم الْفصل كانَ ميقاتاً>> 2- زمان قيامت از قبل نزد خداوند معلوم است. <<كان ميقاتاً>> 3- قيامت نيز نظامى دارد <<يَوم يُنفخُ فى الصُّور>> 4- در قيامت، نظام آسمان و زمين دگرگون مى‌شود. <<فتحت السماء...سيّرت الجبال>> 5 - انسان با مرگ، رها و فراموش نمى‌شود. <<يوم الفصل كان ميقاتاً>> 6- به پيوندها و روابط دنيوى دلخوش نباشيد كه روزى همه چيز گسسته مى‌شود. <<يوم الفصل>> 7- ارتباط زمين و آسمان و اهل آنها، در قيامت توسعه مى‌يابد. <<فتحت السماء>>

18 - قيامت از جهتى «يوم الجمع» است كه همه در آن اجتماع مى‌كنند و از جهتى «يوم الفصل» ناميده شده، زيرا خوبان از بدان و حق از باطل جدا و به اختلافات فيصله داده مى‌شود. در روايات مى‌خوانيم كه در قيامت مردم به گروه‌هاى مختلفى تقسيم مى‌شوند و هر گروه به شكلى سخن چين در قيافه ميمون، حرام‌خوار در شكل خوك، رباخوار در قالب وارونه، قاضى ظالم به صورت كور، خودپسند كر و لال، عالم بى عمل در حال جويدن زبان، همسايه آزار بى‌دست و ا، سعايت كننده آويخته بر آتش، هوسباز بدبو، و فخر فروشان به لباس با لباس، دوزخى محشور مى‌شوند.<719> حركت كوه‌ها مقدّمه به هم خوردن آنها و خرد شدن و ذره ذره شدن سنگها و در نهايت، روان شدن به گونه‌اى است كه از دور سراب به نظر آيند. <<و سُيّرت الجبال فكانت سراباً>> 1- دنيا، مقدّمه قيامت است و اين همه نعمت عبث و بيهوده نيست.<<انّ يَوم الْفصل كانَ ميقاتاً>> 2- زمان قيامت از قبل نزد خداوند معلوم است. <<كان ميقاتاً>> 3- قيامت نيز نظامى دارد <<يَوم يُنفخُ فى الصُّور>> 4- در قيامت، نظام آسمان و زمين دگرگون مى‌شود. <<فتحت السماء...سيّرت الجبال>> 5 - انسان با مرگ، رها و فراموش نمى‌شود. <<يوم الفصل كان ميقاتاً>> 6- به پيوندها و روابط دنيوى دلخوش نباشيد كه روزى همه چيز گسسته مى‌شود. <<يوم الفصل>> 7- ارتباط زمين و آسمان و اهل آنها، در قيامت توسعه مى‌يابد. <<فتحت السماء>>

19 - قيامت از جهتى «يوم الجمع» است كه همه در آن اجتماع مى‌كنند و از جهتى «يوم الفصل» ناميده شده، زيرا خوبان از بدان و حق از باطل جدا و به اختلافات فيصله داده مى‌شود. در روايات مى‌خوانيم كه در قيامت مردم به گروه‌هاى مختلفى تقسيم مى‌شوند و هر گروه به شكلى سخن چين در قيافه ميمون، حرام‌خوار در شكل خوك، رباخوار در قالب وارونه، قاضى ظالم به صورت كور، خودپسند كر و لال، عالم بى عمل در حال جويدن زبان، همسايه آزار بى‌دست و ا، سعايت كننده آويخته بر آتش، هوسباز بدبو، و فخر فروشان به لباس با لباس، دوزخى محشور مى‌شوند.<719> حركت كوه‌ها مقدّمه به هم خوردن آنها و خرد شدن و ذره ذره شدن سنگها و در نهايت، روان شدن به گونه‌اى است كه از دور سراب به نظر آيند. <<و سُيّرت الجبال فكانت سراباً>> 1- دنيا، مقدّمه قيامت است و اين همه نعمت عبث و بيهوده نيست.<<انّ يَوم الْفصل كانَ ميقاتاً>> 2- زمان قيامت از قبل نزد خداوند معلوم است. <<كان ميقاتاً>> 3- قيامت نيز نظامى دارد <<يَوم يُنفخُ فى الصُّور>> 4- در قيامت، نظام آسمان و زمين دگرگون مى‌شود. <<فتحت السماء...سيّرت الجبال>> 5 - انسان با مرگ، رها و فراموش نمى‌شود. <<يوم الفصل كان ميقاتاً>> 6- به پيوندها و روابط دنيوى دلخوش نباشيد كه روزى همه چيز گسسته مى‌شود. <<يوم الفصل>> 7- ارتباط زمين و آسمان و اهل آنها، در قيامت توسعه مى‌يابد. <<فتحت السماء>>

20 - قيامت از جهتى «يوم الجمع» است كه همه در آن اجتماع مى‌كنند و از جهتى «يوم الفصل» ناميده شده، زيرا خوبان از بدان و حق از باطل جدا و به اختلافات فيصله داده مى‌شود. در روايات مى‌خوانيم كه در قيامت مردم به گروه‌هاى مختلفى تقسيم مى‌شوند و هر گروه به شكلى سخن چين در قيافه ميمون، حرام‌خوار در شكل خوك، رباخوار در قالب وارونه، قاضى ظالم به صورت كور، خودپسند كر و لال، عالم بى عمل در حال جويدن زبان، همسايه آزار بى‌دست و ا، سعايت كننده آويخته بر آتش، هوسباز بدبو، و فخر فروشان به لباس با لباس، دوزخى محشور مى‌شوند.<719> حركت كوه‌ها مقدّمه به هم خوردن آنها و خرد شدن و ذره ذره شدن سنگها و در نهايت، روان شدن به گونه‌اى است كه از دور سراب به نظر آيند. <<و سُيّرت الجبال فكانت سراباً>> 1- دنيا، مقدّمه قيامت است و اين همه نعمت عبث و بيهوده نيست.<<انّ يَوم الْفصل كانَ ميقاتاً>> 2- زمان قيامت از قبل نزد خداوند معلوم است. <<كان ميقاتاً>> 3- قيامت نيز نظامى دارد <<يَوم يُنفخُ فى الصُّور>> 4- در قيامت، نظام آسمان و زمين دگرگون مى‌شود. <<فتحت السماء...سيّرت الجبال>> 5 - انسان با مرگ، رها و فراموش نمى‌شود. <<يوم الفصل كان ميقاتاً>> 6- به پيوندها و روابط دنيوى دلخوش نباشيد كه روزى همه چيز گسسته مى‌شود. <<يوم الفصل>> 7- ارتباط زمين و آسمان و اهل آنها، در قيامت توسعه مى‌يابد. <<فتحت السماء>>

21 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>

22 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>

23 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>

24 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>

25 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>

26 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>

27 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>

28 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>

29 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>

30 - «مرصاد» يعنى كمين‌گاه و «طاغين» از «طغيان»، بى‌اندازه پيش رفتن در معصيت است. «مئاب» از «اُوب» به معناى قرارگاه و رجوع است و فرجام را از آن جهت مئاب گويند كه انسان با عمل خود آن را فراهم كرده و اكنون به آن باز مى‌گردد. «احقاب» جمع «حُقب» به معناى مدت طولانى است. در روايات مى‌خوانيم: اَحقاب جمع حُقب و هر حقب شصت سال و به گفته بعضى هشتاد سال است كه هر روز آن مثل هزار سالى است كه شما در دنيا مى‌شماريد.<720> «حميم»، آب داغ و «غسّاق»، آب زردى است كه از زخم و چرك و خون خارج مى‌شود. ممكن است معناى آيه چنين باشد كه جهنم براى همه در كمين است ولى متقين از آن عبور مى‌كنند و براى مجرمان جايگاه مى‌شود. <<لطّاغين مئابا>> با توجّه به عدالت الهى كه كيفر و جزا مطابق عقائد و كردار است، <<جزاءً وفاقاً>> پس زيادى عذاب در آيه <<لن نَزيدكم الاّ عذاباً>> به خاطر زيادى كفر و فرار از حق است. <<فلم نزدهم دعائى الا فرارا>> چون در برابر هر دعوتى از انبيا، فرار كفار بيشتر مى‌شود، خ وند نيز عذاب آنان را بيشتر مى‌كند. در دوزخ، به جاى سردى، گرمى و به جاى شراب، غسّاق است. <<برداً و لا شراباً الاّ حميماً و غسّاقاً>> 1- دوزخ، از هم اكنون در كمين خلافكاران است. <<انّ جهنّم كانت مرصاداً>> 2- گرفتار شدن و به دام افتادن مجرمان، امرى قطعى است. <<مرصاداً للطّاغين>> 3- طغيان‌گرى، نشانه دوزخيان است. <<للطّاغين>> 4- اهل دوزخ دو گروهند گروهى ابدى، <<خالدين فيها ابداً>> و گروهى براى مدت طولانى. <<لابثين فيها احقاباً>> 5 - كيفرهاى الهى عادلانه است. <<جزاءً وفاقاً>> 6- حتى احتمال حساب و كتاب در قيامت، براى كنترل انسان كافى است. <<لايرجون حسابا>> 7- بى‌اعتقادى به قيامت، رمز طغيان است. <<لطّاغين... لايرجون حساباً>> 8 - انكار قيامت، زمينه انكار همه چيز است. <<لا يرجون حسابا و كذبوا باياتنا كذّابا>> 9- ريز و درشت كارها حساب و كتاب دارد و خداوند احاطه علمى به همه چيز دارد و اين احاطه، ثابت و باقى است. (<<كتاباً>> رمز ثبوت و بقا است) <<كلّ شى‌ء احصيناه كتاباً>>

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 30 - حزب 59 - سوره نبأ - صفحه 582
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر نور حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 89,579,871